خيلي سخته اون کسي که گفت واسه چشات ميميره
بره و ديگه سراغي از تو و نگات نگيره
خيلي سخته توي پاييز با غريبي آشنا شي
اما وقتي که بهار شد يه جوري ازش جدا شي
خيلي سخته که دلي رو با نگات دزديده باشي
وسط راه اما از عشق يه کمي ترسيده باشي
خيلي سخته بري يک شب واسه چيدن ستاره
ولي تا رسيدي اونجا ببيني روز شد دوباره