من اگر با من نباشم می شوم تنهاترین
کیست با من گر شوم من باشد از من ما ترین
من نمی دانم کی ام من ، لیک یک من در من است
آن که تکلیف منش با من ،من ِ من ،روشن است
من اگر از من بپرسم ای من ای همزاد من!
ای من غمگین من در لحظه های شاد من!
هرچه از من یا من ِ من ، در من ِ من دیده ای
مثل من وقتی که با من می شوی خندیده ای
هیچ کس با من چنان من مردم آزاری نکرد
این من ِ من هم نشست و مثل من کاری نکرد
ای من ِ با من که بی من ، من تر از من می شوی
هرچه هم من من کنی حاشا شوی چون من قوی
من من ِ من ، من من ِ بی رنگ و بی تاثیر نیست
هیچ کس با من ،من ِ من مثل من درگیر نیست
کیست این من ؟ این من با من ز من بیگانه تر
ای من ِ من من کن ِ از من کمی دیوانه تر
زیر باران من از من پر شدن دشوار نیست
ورنه من من کردن من ، از من من عار نیست
راستی این قدر من را از کجا آورده ام ؟
بعد هر من بار دیگر من ، چرا آورده ام ؟
در دهان من نمی دانم چه شد افتاد من
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من ...