• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

مهشید

کاربر ويژه
این دختر کبریت فروش که می گویند منم !

گرچه دیگر چیزی برای فروش ندارم ...

چون تمام هستی ام را با همان

تک کبریت سوخته

به آتش کشیدم ...!

.

.

.

خاکسترش را ندیدی ؟!...
 

behamin

کاربر ويژه
تنهاتری بیشتر


یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش چند ماه بیشتر زنده نیست
یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله
و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند
یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست
و یاد گرفتم هر چه عاشق تری
تنهاتری
 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن

به روزگارعزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن

اگر هزار جفا سرو قامتی بکند
چو خود بیاید عذرش بباید آوردن

چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال
که بوستان امیدم بخواست پژمردن

فراق روی تو هر روز نفس کشتن بود
نظر به شخص تو امروز روح پروردن

کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن

اگر سری برود بی گناه درپایی
به خرده ای ز بزرگان نشاید آزردن

به تازیانه گرفتم بی دلی بزنی
کجا تواند رفتن کمند در گردن

کمال شوق ندارند عاشقان صبور
که احتمال ندارد بر آتش افسردن

گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر
که مذهب حیوانست همچنین مردن
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
حال من دست خودم نيست ديگه آروم نميگيرم


دلم از كسي گرفته كه ميخوام براش بميرم


بازسرنوشتو انتهاي آشنايي باز لحظه هاي


غم انگيز جدايي باز لحظه هاي ناگزير دل بريدن


بازم اول راهو حس تلخ نرسيدن پايه دنيايه


تو موندم مثل عاشقاي ه عالم


تو منو ببخشي آخر تا دلت بسوزه كم كم


مثل آينه روبه رومه مثل با تو بودن من


دارم از دست تو ميرم عاشقي كن منونشكن


باز سرنوشتو انتهاي آشنايي باز لحظه هاي


غم انگيز جدايي باز لحظه هاي ناگزير


دل بريدن بازم اول راهو حس تلخ نرسيدن


حس تلخ نرسيدن...
 

مهشید

کاربر ويژه
من از هزار سال خستگي
از کنج زندون اومدم
دلم کوير غربته به عشق بارون اومدم
غرور تيکه تيکمو ميخوام که مرهم بذارم
غصه هاي يه عمرمو رو دوش عالم بذارم
من پي دست پاک ميام
غبار قلب پيرمو پاک کنو رها کنه روياهاي اسيرمو
ميخوام که از ياد ببرم هر چي ازم گرفته شد
ميخوام فراموش بکنم هرچي رشتم پنبه شد
خنده تلخ آدما هميشه از دلخوشي نيست
گاهي شکستن دلي کمتر از آدمکشي نيست
گاهي دلم اينقدر تنگ ميشه که گريه هم کم مياره
 

مهشید

کاربر ويژه
شــاید خیلــی کـودکانـــ ــه

شــاید بـی غـرور...

امــا هــر وقـت گونه هایـم خیــس می شود


مـی فـــهـمـــــم ؛


نــه ضعیفـم !!!

نــه یـک کودکـم !!!

.
.
.

بلکه پر از احساســــــم....
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
آسمان یکدست خاموش است و خاکستر گفت: دلتنگم.
بوی باران با کسی شوخی ندارد

باد گفت و رفت.
 

مهشید

کاربر ويژه
مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم
که آب نباتش را به دریا انداخت تا آب شیرین شود.......
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
تا کی

در شعرهای من
به‌دنبال خودت هستی؟
یک‌بار هم
در شعرهای من
به دنبال خود من باش.
لطفاً مرا آهسته خوانی کن!
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
بهترین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار
تا که تنهایی ات از دیدن آن جا بخورد
و بفهمد که دل من با توست در همین یک قدمی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم

هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يک جا بی قرارم

سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و هرگز نماندن

هزاران ساحل و ناديده ديدن
به پرسش های بی پاسخ رسيدن

من از تبار دریا، از نسل چشمه سارم
رهاتر از رهایی، حصار بی حصارم

ساحل حصار من نیست
پایان کار من نیست

همدرد و یار من نیست
کسی که یار من نیست، در انتظار من نیست

صدای زنده بودن در خروشم
به ساحل چو می آیم خموشم

به هنگامی که دنیا فکر ما نیست
برای مرگ هم در خانه جا نیست

اگر خاموش بنشینم روا نیست
دل از دریا بریدن کار ما نیست

من از تبار دریا، از نسل چشمه سارم
رهاتر از رهایی، حصار بی حصارم


 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



خوابیده اید زیر جبه ی ابریشم نسیم
تن بر سریر سبزه
رها کرده
چون شمیم
دستت به روی سبزه و سر خفته روی دست
دور از گزند گردش پرهای زنجره
کز آن طرف جدار خموشی را
سوراخ می کند
بر سبزه زیر آبی بی ابر آسمان
آفاق را به مردمک دیده دادی
این چیست این که لحظه ی بی خویشی تو را
آشفته می کند
این تیک و تاک ساعت مچ بند
زیر سر
یا این صدای چشمه ی جوشان عمر توست
کاین گونه قطره قطره
به مرداب می چکد؟




 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
دلم خوش است به گل‌های باغ قالی‌ها
که چشم باران دارم زخشکسالی‌ها

به باد حادثه بالم اگر شکست، چه باک!
خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها!‌

چه غربتی است، عزیزان من کجا رفتند؟
تمام دورو برم پر زجای خالی‌ها

زلال بود و روان رود روبه دریایم
همین که ماندم مرداب شد زلالی‌ها

خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود
که دل زدیم به دریای بی‌خیالی‌ها
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
تورو به خدا بعد من مواظب خودت باش
گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش

غصه م میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری
شکایت از کسی نکن با این که خیلی دلخوری

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون
دلم گرفته میدونی، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش
بازم منو به خاطر تموم خوبی هات ببخش

اصلا فراموشم کن و فکر کن منو نداشتی
اینجوری خیلی بهتره بگو منو نخواستی

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسش داری
اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دلِ شکفتۀ مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن ...
 

زینب

کاربر ويژه
پاسخ : ...: فریاد ب ا د :...

شرجي ام، اين همه احساس پريشاني من


پشت اين همهمه جوشيد غزل خواني من


يك غزل اشك خودش تشنه تراز هرم جنون


بد سرابي ست دراين داغ بياباني من


ناي صد حنجره كردم خفه در لكنت شب


بسكه اسرار نوشتند به پيشاني من


بازكن جلوه ي حسنت كه به هوش آمده ام


دامن شوق بريزيد به مهماني من


زيرباران حريمت تن حساس غزل


قامت قافيه مي شست به حيراني من


ضرغام ميرزايي
 

saghialatashi

کاربر ويژه
پاسخ : در شبان غم تنهایی خویش

[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]تو کجایی سهراب؟؟
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]آب را گل کردند..چشمها را بستند و چه با دل کردند...
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]وای سهراب کجایی آخر....؟
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]زخمها بر دل عاشق کردند..خون به چشمان شقایق کردند....
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]تو کجایی سهراب..؟؟که همین نزدیکی عشق را دار زدند..
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]همه جا را سایه دیوار زدند..
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]وای سهراب کجایی که ببینی...
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]حالا دل خوشی مثقالیست...دل خوشی سیری چند؟؟
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]صبر کن ای سهراب..قایقت جا دارد؟؟...
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]من از این همهمه ی داغ زمین بیزارم...
 

araz1

Banned
پاسخ : عشق....

یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم ...گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی می خرید...؟
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


خالی شد ساغر شب از رخ مهتاب
می پیچد بوی خزان در دل بی تاب

شام من بی تو بی سحر مانده
داغ من بی تو بی شرر مانده

دلخسته از شب، افتاده از پا
کی می رسد باز، میلاد فردا؟

خاکستر عشق، در سینه برجاست
ققنوسی از نور، در سایه پیداست
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
دستـــــــانت را در برابرم مـــــشت میکنی

و مــــــیپرسی:

گــــل یا پـــــوچ؟

و من در دل میـــــــگویم:

فــــقط دســـــتانـــت!
 
بالا