• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وصف حالت رو با شعر بگو

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به تو حسودیم می شود

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چقدر خوب



[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دستانت را

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به فاصله عادت داده ای[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پاهایت را
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به رفتن های دور


[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]لب هایت را


[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]به سکوت


[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]و خاطره هایت را


[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]به فراموشی


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به تو حسودیم می شود

تو که به داشتن قلب سنگی عادت کرده ای

یادت هنوز در من باقی است


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و صدای قلبم

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طنین گام های توست
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
که آهسته از من دور می شود...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
بهار و جوانی دور نرفته اند
ولی این منم که به پیری گراییده ام
همه جا زندگی در تکاپوست
مگر در سینه من
قرار گیر ای دل
دل های خانه نشین خوشبخت ترند
دل های آواره بی قرارند
چون نمی دانند در کجا آرام گیرند
ای دل من قرار گیر در سینه ات
 

Cube

متخصص بخش هاستینگ و دامین
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است ، به آن می خندم... :giggle:

(کسی بیت های قبلی اینو اگه داره ... بذاره ... ممنون )
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دلم گرفته است...
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب میکشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده ماندنیست....
 

BLaDe

متخصص بخش زبان
عاشقم کردی و گفتی عاشقان دیوانه اند
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای


می نویسم د ی د ا ر
تو اگر با من و دلتنگ منی ، یک به یک فاصله ها را بردار



مرغ شب خوابید و از عشق تو بیدارم هنوز
دیده نابینا شد و مشتاق دیدارم هنوز

 

kami

کاربر ويژه
نیستی حال من خرابه نیستی دستام سرده سرده
چشمام تو رو با اون دیدو دلم باور نکرد
نیستی و هوای این گریه داره بغضمو می شکنه
من مردمو دستای تو قاتله منه
------------------------------------------------------
بیا ببین بی تو شدم تنها
اگه نیای می میرم از غمها
باز دوباره تو ی خوابم تو رو می بینم ولی تو میری باز میشم تنها
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
13a36cc89b384af89f0e.jpeg

اهل حمامم

پوستم مهتابي‌ست

چشمهايم آبی‌ست

پدرم دلاك است

سر طاسي دارد

لنگ مي‌اندازد

شامپو مصرف كرد

كله‌اش هي كف كرد

و سپس مويش ريخت

و چه اندازه سرش براق است!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
من سکوت میکنم
فاصله ها می گویند
من می گریم
فاصله ها میشویند
من می نگرم
فاصله ها بیشتر میشوند
من میمیرم
دیگر فاصله ای نیست؟!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دختری از دیار باران و دریا
می نویسد از تو.........
53.gif

از تو ای شادترین ای تازه ترین نغمه عشق
تو که در سبزترین منظره ای
تو که سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا کردم
و تو که سنگ صبورم بودی...
در تمام لحظاتی که خدا شاهد غصه و اندوهم است
به تو می اندیشم به تو می بالم.....
روزها می گذرد..........عشق ما رو به خدایی شدن است
رو به بهتر شدن از هر حسی که در این عالم خاکی می شود پیدا کرد........؟!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
راز گل شقایق



شقایق گفت با خنده نه تبدارم، نه بیمارم
گر سرخم، چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی



یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته



و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت شنیدم، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود اما طبیبان گفته بودندش



اگر یک شاخه گل آرد از آن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده
که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من



به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم
و او هر لحظه سر را رو به بالاها
تشکر می کرد پس از چندی

هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت: اما چه باید کرد؟



در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست

و از این گل که جایی نیست
خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟



و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد، آنگه

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
ز هم بشکافت! ز هم بشکافت!



اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی بمان ای گل



و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
دلم برای خودم تنگ می شود

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم


دلم برای خودم تنگ می شود آری


همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم


نشد جواب بگیرم سلام هایم را


هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم


چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟


اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
ماه را گوشه مشتت پنهان کردی و میخواهی حدس بزنم

اتفاق نا ممکن کدامین شب را مات میکند
بی آنکه مرا به نام خوانده باشی
من
بارانیم...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[FONT=Vazir, times, serif]کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

که به زیبایی پروازکبوترباشد

چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

رنگ دیوار اتاقش ازآب

پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

عکس لبخند تورا می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

همه دلخوشیم بودن توست

وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

توبه من نزدیکی وخودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد


171_kolbeh8.jpg
 

shika hime

متخصص بخش جانوران
بشنو از من چون حکایت می کنم
از دبیرستان شکایت می کنم

من پر از حرفم ولیکن گوش کو ؟

یک عدد تلمیذ بازیگوش کو ؟

دور و اطرافم پر از خر خوان شده

نمره واجب تر ز روح و جان شده

هر کسی کاو دور ماند از درس خویش

عاقبت میرد ز هول و ترس خویش

من برای هر گروهی فک زدم

یا کتاب و دفتری را تک زدم

شیون و فریاد کردم که بس است !

دانش آموزان هوا خیلی پس است !

این همه درس و کتاب و اوستاد

عاقبت هم می دهد مارا به باد

آخر ده سال درس و مشق چیست ؟

توی مشتت آخر سر هیچ نیست !

آه ای تلمیذ خوب و هوشمند

جو نگیرد عقل و هوشت را به بند

توی آن سر جای مخ گچ ریختی

نام خرخوان را به خود آویختی

این همه خر میزنی بهر دویست ؟

بچه جان از بیست بالاتر که نیست !

ای فغان از این همه تست و کتاب

این دل پر درد من گشته کباب

این دل من تنگ یک تک بیتی است

مدرسه حس قشنگم را شکست

من دلم می خواست اینجا گل کنم

بشکفم چه چه چو یک بلبل کنم

امتحان و امتحان و امتحان

ایزد منان ! برس بر دادمان

هر چه تاریخ و معارف خوانده ام

آخر سر توی تستش مانده ام

این همه از اول آخر دوختم

نیم نمره کم گرفتم سوختم !

درس خواندن بی کمالات و شعور

عاقبت هم میبرد مارا به گور

لا اقل اینسان نکن بر خود جفا

کم بخوان دائم بخوان ای باصفا !

درس تنها یک قدم از راه ماست

مدرسه سرگرمی گهگاه ماست

توی دانشگاه رفتن سخت نیست

آنکه دانشجو نشد بدبخت نیست

آن کسی نادم شود پایان راه

کاو تمام عمر خود کرده تباه

درس خوانده پوز این و آن زند

نیتش بوی تفاخر می دهد

این همه از عمر خود را داده است

باز هم در اول این جاده است

مدرسه با طرح هایش جاذب است

طرح هایی که شنیدم جالب است

طرح هایی که من و تو ساختیم

طرح هایی نو که در انداختیم

بشنو از من این کلام ناب را

"تشنه هستی ؟ جست و جو کن آب را

:ناراحت:
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
در درون ذهن من هرگز نمیمیرد کسی ...
مرگ احساس مرا ماتم نمیگیرد کسی...
رفته ام من سال ها از خاطرات این و آن ...
یک سراغ ساده هم از من نمیگیرد کسی...
 

خانمی

کاربر ويژه


باران قصیده واری

غمناک

آغاز کرده بود

می خواند و باز می خواند

بغض هزار ساله دردش را

انگار میگشود

اندوه زاست زاری خاموش

ناگفتنی است

این همه غم ؟

ناشنیدنی است

پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست

گفتند اگر تو نیز

از اوج بنگری

خواهی هزار بار ازو تلخ تر گریست
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می آید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ، ژرف ترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
و پرستو ها خوابند
و تو می اندیشی
به بهاری دیگر
و به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
- حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا
این دریا
پر خواهم زد
خواهم مرد
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد


sms-love-31-1-89.jpg
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
زمستان
من از زمستان آمدم
بهار را من اندیشیدم
تابستان در سکوت گذشتو
پاییز را در جان گریستم
و در زمستان دیگر بار
دیگر بار و دیگر بار
فریادهایش، سکوتش
چشمان نیمه بسته اش
روح غمگین کوچکم را هم آغوش با مرگ
در جایی که جایی نبود
در آتش تنهایی ام سوزاند
در غربتی خانگی
با سلامی نا آشنا....
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]
bakhte%20namorad%201.jpg

[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]دلــم گرفته و كس جـز تو همزبانم نيست
كسي بـه فكـر من و ناله و فغانم نيست
مكش ز دست من از جــور دست گرمت را
كه‌غير دست تو گل، دست مهربانم نيست
براي لحظه وصلت سروده ام صـــد شعـــر
كـــه در هجوم غمت قدرت بيانـم نيست
ز بس كـــه گريه نمودم ز نامـــرادي بخت
به خـون نشسته دل و خنده برلبانم نيست
تـــرا قسم به عزيزت مگــــو حكايت هجر
كــه صبــر بــر غم هجر تو در توانم نيست
بريــــز بــاده ز جــــام بهـــــار چشمانت
كــه چار فصــل خدا را به جز خزانم نيست
بـــه آسمــان دلم شو ستــاره ناهيــــــد
كه يك ستاره هم از هفت آسمانم نيست

[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]شاعر: مهدی نقوی

 
بالا