• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وصف حالت رو با شعر بگو

kami

کاربر ويژه
این اولین باره
دلم داره می گه
آره دوست داره
گرفتاره بگو آره
به بیچاره دوست
داره با یه قلب
تیکه پاره
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
loo3-2.gif


مرغ محبتم من کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن یار یگانه خواهم

شمعی فسرده هستم بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم

افسانه محبت هر چند کس نخواند
من سر گذشت خود را پر زین فسانه خواهم

بام ودری نبینم تا از قفس گریزم
بال و پری ندارم تا آشیانه خواهم

تا هر زمان بشکلی رنگی بخود نگیرم
جان و تنی رها از قید زمانه خواهم

می آنقدر بنوشم تا در رهت چو بینم
مستی بهانه سازم گم کرده خانه خواهم

گر شاخه امیدم بشکسته ریشه دارم
باران رحمتی کو کز نو جوانه خواهم
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
parvaz.jpg

بالهایم را گشوده ام
و آماده پرواز هستم...
آیا با من همسفر خواهی شد...
من همسفری می خواهم، همراه.
و همراهی می خواهم راهور.
سفری از عشق تا جاودانگی،
سفری از امروز تا هر فردای نارسیده،
سفری از خود تا معبود،
سفری از حضیض تا اوج انسانیت.
 

360درجه

متخصص بخش فیزیک
زندگی را دوست دارم در تو
عشق را درک کنم در تو
دنیا را فهم کنم در تو
خود را ببازم در تو
 

360درجه

متخصص بخش فیزیک
یکی در خانه آمد به نامی دوست
گفتمش جای دارد دلی عشق دوست
گفتش:یاد دوست و عشق دوست ارزانی دل ها باد
گفتمش:بگذار این نیز بگذرد هرچه بادا باد...


از سروده های خودم....:بله:
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
3554403-md.jpg

ثانیه ها

ثانيه ها را روي صفر دار زدم
شب خوابيد،
زمين نفسي تازه کرد،
س ک و ن ساکت ايستاد،
و سبزه ها ديگر نگران رفتن بهار نبودند
بخند!
بخاطر تو جهان را بهم ريخته ام.
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
4390044-md.jpg


من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری می باید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت: هر کجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
من و سازم چندیست که فقط با اوییم
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
girl-and-rain-dark-1.jpg

پارسال زیر باران با او راه می رفتم....
اما....امسال..........
او را دیدم که زیر بارن اشکهایم با دیگری قدم می زند...
خدایا..............خدایا نمی دانم
نمی دانم.......
شاید...شاید
شاید باران پارسال اشکهای کسی دیگر بود
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
شب جار می زند
مرگ چراغ

خانه مارا
کشتن

گناه بادنباشد
در این دیار تلخ


همسایه ها چراغ فروشند
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
......باید باور کنم
تنهایم
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
شيشه اي مي شكند... يك نفر مي پرسد...چرا شيشه شكست؟
مادر مي گويد...شايد اين رفع بلاست.
يك نفر زمزمه كرد...باد سرد وحشي مثل يك كودك شيطان آمد. شيشه ي پنجره را زود شكست.

كاش امشب كه دلم مثل آن شيشه ي مغرور شكست، عابري خنده كنان مي آمد...:ناراحت:
تكه اي از آن را برمي داشت مرهمي بر دل تنگم مي شد...
اما امشب ديدم... هيچ كس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد...

از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم كمتر است؟
دل من سخت شكست اما، هيچ كس هيچ نگفت و نپرسيد چرا!!!!!!!:دل شکسته::دل شکسته:
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
گاه جلوی اینه می ایستم


خودم را در ان میبینم


دست روی شانه هایش می گذارم و

میگویم

چه تحملی دارد دلت
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
سکوت کن دلم !
این جا سکوت, اجباری ست
اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاری ست
همیشه عشق, برایم سکوت و ابهام است
شبیه دیدن او بین خواب و بیداری ست
چه قدر پیر شدم...
با مرور خاطره ها...
به ذهن خاطره هایم, سکوت غمباری ست
دلم شکست و غزل مرد..
اه, ای مردم !
چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاری ست!
اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده...
ولی...
سکوت کن دلم!
این جا سکوت اجباری ست
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
زندگی همان چیزی است که ما میخواهیم

[FONT=Vazir, times, serif]هر وقت از همه جا نا امید شدی به کوهی برو و فریاد بزن [FONT=Vazir, times, serif]آیا امیدی هست؟ [FONT=Vazir, times, serif]در جواب خواهی شنید: هست هست هست...
24.gif

سه
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
2548642i3l32270r7.gif
2548642i3l32270r7.gif



آرام آرام،

ترانه های دلتنگی من،

ياد تو،

و عصر يک روز کمی بهاری،

در انتهای فصلی که زمستان می بارد از روزهايش!!

اشک من !

ـ چشمانم! ـ

وآسمانی که هيچگاه از ياد تو، ـ آبی ـ نمی شود!!.

ـ دلم ـ

ــ واين بار کسی نمی داند،

نمی بيند،

چرا در زير باران آهسته آهسته می کشم بر راه،

ـ پای را !! ـ

با دستی بر گريبان و نگاهی بر آسمان!

ـ و باران است که می بارد ـ

با بغضی در گلو و يادگاری بر صورت!

ـ اشک ! ـ

و ماتمی در دل!!

کسی نمی داند؟!

اين باران است يا...

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگي هاي عالم

شيشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترين تلنگري ميشكند

دلم مي خواهد فر ياد بزنم ولي واژه اي نمي يابم كه عمق دردم را در فرياد منعكس كند فريادي در اوج سكوت كه هميشه براي خودم سر داده ام

دلم به درد مي ايد وقتي سر نوشت را به نظاره مينشينم

كاش مي شد پرواز كنم

پروازي بي انتهاتا رسيدن به ابدييت...................

كاش مي شد

در ميان هجوم بي رحمانه درد خودم را پيدا كنم

نفرين به بودن وقتي با درد همراه است

بغض كهنه اي گلويم را ميفشارد

به گوشه ا ي پناه ميبرم

كاش اين بار هم كسي اشكهايم را نبيند
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد‎‎
مرغ امید من از شدت غم می میرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد.
 
بالا