• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

گفتگوی آزاد

baroon

متخصص بخش ادبیات
خوش بحالتون
دلتون خيلي خوشه ها

شاد بودن هنرست
شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد!
شاد بودن هنرست
گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد:گل:
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
تبریکات فراوان به دلیل 5 هزار پسته شدن بارون خانم
تبریکات مرا بپذیرید:گل:
caeea3ba995d0dd81e2e47d5ab0ed6c7.jpg
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
صبح قبل از رفتن سر جلسه امتحان اینطوری بودم:
math_art.gif


ولی سر جلسه امتحان و حالا اینطوری:
1316583321_1539_b9770757b0.gif
 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
میگماااااااااااا این تاپیک یادگاری امضااااااا کجاااااااااااااااااااااااااااست :75::75::75::خجالت2:
 

زینب

کاربر ويژه
به خود احترام می گذارم،
یک چای داغ می ریزم،
داخل زیباترین بشقاب خانه
یک دانه شیرینی می گذارم
همراه یک آهنگ دلنشین به خود می گویم بفرمائید
...چایتان سرد نشود و از تمام تنهایی ام لذت می برم
نوش جان . گوارای وجود
 

زینب

کاربر ويژه
دلم براي کودکيم تنگ شده ...
براي روزهايي که باور ساده اي داشتم ، همه آدم ها را دوست داشتم ،
مرگ مادر "کوزت" را باور مي کردم و از زن "تنارديه" کينه به دل مي گرفتم !
مادرم که مي رفت به اين فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود ...
دلم مي خواست "...ممُل" را پيدا کنم !
از نجاري ها که مي گذشتم گوشه چشمي به دنبال "وروجک" مي گشتم !
تمام حسرتم از دنيا نوشتن با خودکار بود ... !
دلم واسه اون روزها تنگ شده ...
 

زینب

کاربر ويژه
مــهم نيست بقیه در مورد تو چي فکر ميکنن ؛

مــهم اينه که : اونقدر مــهمي که در موردت فکر ميکنن ... !!!
 

زینب

کاربر ويژه
در این جاده انتظار که انتهایش را پایانی نیست چگونه باید دلتنگیها را به آغوش آرامش سپرد وقتی که خاطره ها لحظه به لحظه هم آغوش اندیشه ام گشته
 

زینب

کاربر ويژه
مـــات شــدم از رفـتنت !!

هیــچ مـیز ِ شطـرنجی هـم ...

در مــیان نـــبـود !

ایـن وســط ،

فــقط یـک دل بـــود ..

کـه دیگــر نـیست !!
 

liliput

کاربر ويژه
اخیراً در فرودگاهگفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم. هواپیما درحال حرکت بود و آنها درورودی کنترل امنیتی همدیگر را بغل کردند.
مادرگفت: ” دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم.”
دخترجواب داد: ” مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همهآن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم .”
آنهاهمدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشستهبودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند.من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: ” تاحالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟
”جواب دادم: ” بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ “
اوجواب داد: ” من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می‌کنه. من چالش‌هایزیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود .“
“وقتیداشتید خداحافظی می‌کردید شنیدم که گفتید ” آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. ” می‌توانمبپرسم یعنی چه؟ “او شروع به لبخندزدن کرد و گفت: ” این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادتداشتند که اینرا به همه بگن.” او مکثی کرد و درحالیکه سعی می‌کرد جزئیاتآنرا بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد و گفت: ” وقتی که ما گفتیم ” آرزوی کافی رابرای تو می‌کنم. ” ما می‌خواستیم که هرکدام زندگی ای پر از خوبی به اندازه کافی کهالبته می‌ماند داشته باشیم. ” سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که درپائین آمده عنوان کرد :
آرزویخورشید کافی برای تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روزچقدر تیره است.
آرزویباران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .
آرزویشادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .
آرزویرنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند .
آرزویبدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .
آرزویاز دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .
آرزویسلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحت تری داشته باشی .
بعدشروع به گریه کرد و از آنجا رفت .می گویند که تنهایک دقیقه طول می‌کشد که دوستی را پیدا کنید٬ یکساعت می‌کشد تا از او قدردانی کنیداما یک عمر طول می‌کشد تا او را فراموش کنید .تقدیم به شما … دوستعزیز
 

liliput

کاربر ويژه
زیبایی
دخترک طبق معمول هر روز جلوي کفش فروشي ايستاد و به کفش
هاي قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته هاي چسب
زخمي که در دست داشت خيره شد و ياد حرف پدرش افتاد :اگر
تا پايان ماه هر روز بتوني تمام چسب زخم هايت را بفروشي
آخر ماه کفش هاي قرمز رو برات مي خرم"دخترک به کفش ها
نگاه کرد و با خود گفت:يعني من بايد دعا کنم که هر روز
دست و پا يا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هايش
را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت: نه... خدا
نکنه...اصلآ کفش نمي خوام
 

liliput

کاربر ويژه
بیمه ی عمر
پسر جلوی باجه بانک می ایسته، پدر دستی روی شونه اش
میکشه و با لبخند نگاهش میکنه.با بیمه ی عمر سینا،
آینده فرزندانتان را تضمین کنید. پسرم نگاهش رو از
تلویزیون به سمت من میدوزه ولی هیچ نمیگه.
به دخترم که سرش رو روی شونه های پدر معلولش گذاشته،
نگاه میکنم ولی هیچ نمیگم.توی خیابون اطرافم رو با
خجالت نگاه میکنم، کسی دور و برم نیست.پنجاه تومانی رو
داخل صندوق صدقات میندازم و خیالم راحت میشه ؟!
بچه هام رو بیمه ی عمر کردم..
 

liliput

کاربر ويژه
ایمیل اشتباهی



روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل،
متوجه میشود که هتل به کامپیوتر و بالاخره به اینترنت
مجهز است.

تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند.

نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود و
بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد.

در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که
تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه باز گشته بود با
این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته
باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک
کند.

اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می
افتد.

پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و
مادرش
را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه
مانیتور می افتد که در ایمیل نوشته بود :

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم



میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی.

راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد
میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الان رسیدم
و
همه چیز را چک کردم.

همه چیز برای ورود تو رو به راهه. فردا می بینمت.

امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه ...

وای چه قدر اینجا گرمه !!!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
تبریکات فراوان به دلیل 5 هزار پسته شدن بارون خانم
تبریکات مرا بپذیرید:گل:
caeea3ba995d0dd81e2e47d5ab0ed6c7.jpg



امین جان بی نهایت ممنونم پسر گل:شاد:. خوشحالم که رقم با شما بودن هام داره بیش تر و بیش تر میشه.:شاد:
یادش بخیر چقدر ازین نوع تبریکات شیرین داشتیم.:شاد:
این پست رو من اتفاقی دیدم. اونم به دلیل امتیاز دستی ای که داوود عزیز برای پست بالاییم داده بود.:نیش2: خلاصه ببخش که دیر اومدم.

ممنونم از همه تون:13::39:
 
بالا