• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

امروزت رو چطوري سپري كردي ؟

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
امروز ساعت يك بعداظهر از خواب پاشدم...
gyh15.gif

بعدش يه كتابي خوندم...
63.gif

يه سريال كره اي كه نصفش رو ديدم تموم كردم...
45.gif

بعدش اومدم نت كه هرجا سرچ ميكردم... اين اسم روز جمعه ميومد جلوي چشام...
15.gif
mogu37.gif

بعدش يه شامي خورديم...
1.gif

الان هم كه تو انجمن خودمون هستم...
gyh17.gif

 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز جمعه بود. من روزهای پنچشنبه و جمعه را بشدت دوست دارم. کاری انجام نمی دهم و با خانواده هستم. و وقت بیشتری برای استفاده از نت دارم.امروز صبح بیدارشده و سری به ساختمان زدم. بالا پشت بام آخری را بتون ریخته بودند. شلنگ آب را بردم و بتونها را آب دادم. از بالا پائین را نگاه میکردم , کلی می ترسیدم. اصولا از بلندی من بیزارم. یادم میاد اولین بار که هواپیما سوار شدم از ترس چه داد وبیدادی میکردم و شد آبروریزی. مهماندارها قرص و آب و آب قند برایم می آوردند.الان کمی بهتر شده ام. دیگه آبروریزی نمیکنم.یعنی داد نمی زنم.فقط تا رسیدن مسیر چشمانم را می بندم . به هر حال بعد برگشتم منزل. داود مسافرت رفته بود و برگشت. کلی سوغات آورده بود.
من با پدر و مادرم جمعه خوبی داشت...... ببخشید من که یتیم هستم و پدر و مادر م فوت شده اند (خدا رحمتشان کند.)
من با همسر و پسر و دخترم جمعه خوبی داشتیم و کمی گفتیم و خندیدیم. خانمم داد زد : هوشنگ بدو بازی با کامپیوترت دیر شد .....:غش2:

 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
امروز هم مثل همه ی روز های تابستون تکراری گذشت.
کلا این تابستون خیلی بی کار بودم
 
آخرین ویرایش:

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
امروز هم گذشت ...
امروز هم يه خاطره شد ...
امروز با همه خوبيها و بدي هايش ديروز شد...
امروز هم گذشت و یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره میکنم...
امروز هم گذشت ، چه کردیم ؟!
 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز باز جمعه شد. صبح پاشدم و داد زدم آخیش امروز جمعه است تعطیله . همه خندیدند و گفتند نه اینکه روزهای هفته خیلی کار میکنی؟ همه زدیم زیر خنده.:غش2:
خنده چقدر زندگی را شیرین میکند. خنده بقول معروف بر هر دردی دوا است.
خنده پخش انرژی مثبت در فضای خانه و محل کار است.
:غش2::نیش::غش2:
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
امروز خيلي سخت گذشت...
نميدونم اين 10 روزه چرا بد ميارم...
صبح كه بلند شدم فكم قفل شده بود...
از صبح ديگه دكتر و بيمارستان...
هنوز درد ميكنه فكم...
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
امروز با اینکه باید درس میخوندم تا 11 خواب بودم..بعدش هم حالم رو به راه نبود..همش سرگیجه..سردرد..گریه.:ناراحت: دیگه خسته شدم...خسته..!!! تا الان فقط تونستم چند صفحه بخونم...تمرکز ندارم..به هم ریختم.......صبح امتحان دارم..
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
امروز روز خيلي خوبي بود...
با هواي باروني بسيار زيبا...
واقعا امروز خيلي خوب بود...
قابل بيان نيست...
چقدر خوبه شهر ما هميشه بارونيه
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز

امروز خووووووووب بود...امروز ناهار رو باخنده خوردیم..من بابامو کلی خندوندم..تعجب کرده بودن همه..داداشم گفت از کی تاحالا؟؟تو با بابا؟؟؟!!!:تعجب:...آخه پول میخواستم گفت نه!!!کلی ناز و عشوه و دلیل و منطق و فلسفه و...آخرش بابام غش کرد از خنده..گفت بیچاره دوماد آینده ی من:غش2:

..
امشب یکم درس خوندممم....:شاد::غش2: بعد از مدتهااااااااا.....اصن باورم نمیشه...دارم نتو ترک میکنم..:تعجب:.حتی اگه بتونم هم کمتر میام...چون بیشتر به هدفم فکر میکنم جدیدا....:شاد: اومدم یه سری نت بزنم دیدم شارژ برنده شدم...:شاد::شاد: دارم سعی میکنم تعادل رو تو زندگیم بوجود بیارم و به مسائلی که تا حالا بهش فکر نکردم بیشتر فکر کنم...:خجالت: :نیش::نیش::غش2:
 

khorde-shishe

متخصص بخش فوتبال
من امروزم مثل تمام روزای قبلم بود اما بدتر ........
دوست دارم بخوابم نمیتونم و همش دوست دارم سرما به چیزی گرم کنم که اتفاقات این چند وقت تو سرم نباشد ......
وقتی از سرکار برگشتم یک راست نشستم پا نت:دعا:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
امشب طبق معمول برای اومدن از دانشگاه به خونه سوار سرویس شدم.
بعد از حدود ربع ساعت راننده از من پرسید: خونه ت کجاست؟
گفتم: وا مگه راننده عوض شده ! من خونه م نباعه ست!
گفت: چی؟ شارجه ای!
گفتم: آره دیگه!
راننده با بچه ها به من گفتن: اما این سرویس عجمان است!!
اون موقع بود که تازه فهمیدم عوض سرویس شارجه اشتباهی سوار سرویس عجمان شدم!!!:حرص: بچه های سرویس و راننده مسخره م کردن و خندیدن:giggle: خودم اعصابم خورد بود :عصبانی:
بابام چند بار بهم زنگ زد و من با بهونه های مختلف دست به سرش می کردم. می ترسیدم راستشو بگم و بعد مامانم پوست از کله م بکنه:29:
خلاصه عوض ده و نیم حدود یازده و نیم رسیدم خونه
 

0mid

متخصص بخش ورزشی
امروز صبح ساعت 9:30 بیدار شدم
تا ساعت 11 بودم اینترنت
ساعت 11 حرکت کردم به سمت دانشگاه
ساعت 1 تا 3 و 3 تا 5 کلاس داشتم
کلاس دومم یکم بیشتر طول کشید ساعت 7 رسیدم ساری
با دوستم بودم نفری یه پیراشکی خوردیم و رفتیم به سمت کلاس زبان
ساعت 8 تا 9:30 سر کلاس بودیم و بعدش هم ساعت 10 رسیدم خونه
شام خوردم و اومدم اینترنت
الانم که در خدمت شما هستم :بله:
 

maksemos

متخصص بخش خودرو
و اما امروز

راستيتش ديروز تا حدوداي 2 بيدار بودم امروزم كه جمعه هستش گفتين همه چيزو بيخيال و امروز رو همين طور ول باشيم
موبايله ساعت 7 زنگ زد
21920_viannen_63.gif
اخه 7 بايد پاشم بچه رو راهي مدرسه كنم..!
895721_LaieA_054.gif
موبايله رو قطع كردم و جاتون خالي تا 10 خوابيديم
كه تو خواب ديدم شيشه آكواريومم شكسته و آب همه جا رو ورداشته
تو خونه هم در به در دنبال من ميگردن تا.......
158121_Laie_34.gif

كه يهو از خواب پريدم....پبش خودم گفتم پاشو گم شو ا چه وقت خوابه كه حالا اين خوابارو هم ببيني
بلي رفتيم يه صبحانه مختصري خورديم و خواستيم بزنيم بيرون كه ديدم بله....دوماد همسايه مون يه سمند خريده تازگي هااا نميدونم چرا همش مياره تو محل ما ميشوره...........
429121_Laie_19.gif

اين داداش منم اونو ديده بيرون رفتني زنگ زده ميگه ماشينو ببرم كارواش
بيچاره فكر كنم آخرين بار 4ماه پيش آب به تنش خورده بود
ما هم آتيش كرديم بريم كارواش......كه تو راه اسير ترافيك و راه بندون هفته بازار شدم...
بعد كلي درد سر رسيدم كارواش و با پارتي بازي و ....خودمونو جلو انداختيم از بقيه ماشينا ...كه يهو يارو ضمن شستن ماشين بهم گفت آقا مباركه ماشينه
....صفره ديگه هاااا
گفتم نه داداش از اين خبرا نيست..برگشت گفت ااااه ببخشين ديدم پلاك نداره گفتم لابد صفره ديگه هااااا
اولش جدي نگرفتم ولي نگاه كه كردم..:52:
به به ....! پلاك ماشين نيست....
برگشتني مسير هايي رو كه رفتم رو نگاه كردم نخير........نيست كه نيست:28:
انگار اصلا اين پلاك وجود نداشته از اول....
دست از پا دراز تر برگشتيم خونه .....و روزمون رو به هر طريقي كه شده شب كرديم..
بيچاره پلاك الان 10 شبه تك وتنها تو بيرون حتما سردشه الان...:گریه:
اين ماشينه هم دق ميكنه اگه تا فردا پلاكش رو واسش نيارم...حالا من چيكار كنم !
632021_LaieA_041.gif
 
آخرین ویرایش:

maksemos

متخصص بخش خودرو
خب

و اما اول سلام:گل:

امروز 7 پاشدم کله صحری مگه چه خبره نمیدونم:خواب:
ماشین رو در اوردم رفتم جلو ساختمون که یهو...
که یهو یه تاکسی سمند :تعجب:نظرم رو به خودش جلب کرد ......:شاد::شاد:
یعنی کی میتونه باشه چقدر واسم اشنا میاد :فکر:
علی احتمالا تو بشناسیش:49: یادم بنداز بهت نشونش بدم
بلی بعد یکم تعقیب و گریز سمنده بلاخره بیخیالش شدیم و اومدیم سر کار خودمون:خونسرد:
قبلا که گفته بودم پلاک ماشین رو گم کرده بودم.... رفتم دنبال کاراش که ببینم چی طوریه قضیش
رفتم مرکز پلیس+10 دو تا فیش دادن 60 تومن:عصبانی: اوووووووه بیخیال بابا کله صحری مگه چی در اوردیم بریم اینا رو بریزیم تو شیکم اینا:آه:
زدیم تو خاکی و گفتم اقا نمیخواد میرم 2 هزار میدم از مال شما بهترش رو واسم مینویسن.:18:
بعدش رفتم کلانتری ..اونجا هم که هزار ماشاالله پاتو که میزاری تو ادم رو میخوان بخورن :32:
مثل این که قاتل گرفتن:تنبیه:
چخه بابا .... ااااه ااااه :ایست:ملت چقدر عشق قدرت دارن......حالم بهم خورد
من اومدم به اقاهه توضیح بدم که آقا پلاکه افتاده گم شده یه نامه ای چیزی بنویس تا واسمون بعدا داستان نشه :28: سربازه :قاطی:اونجا خودشو داره میکشه....
بشین سر جات بابا تو چیکاره ای اخه آش خور.....!
بلی خلاصه ناممون رو دادیم دستش طرف دید هیچ کاری نتونست برام بکنه اخرش زهر خودش رو این جوری ریخت
گفت : برو فردا 9 صبح اینجا باش.....:52::52::52:

منم دست از پا دراز تر با یه ژس عصبانی زدم بیرون:46:
سوار ماشین شدم که بیام طرف خونه که
آهاااااا یه سربازه پرید جلو ماشین:26:.....آقا مدارکتون رو بدین ببینم
گفتم واسه چی ..گفت پلاک نداره ماشینتون:52:
آقا بیسیم زدن یه موتوری اومد..... یا الله انگاری اینا تروریست گرفتن هااااا:25::25:
بیخیال بابا ..:حرص:
نخیر نشد که نشد اینا مثل اینکه قصد اذیت دارن میگه باید بره ماشینتون پارکینگ
پارکینگ واسه چی دیگه جناب .....!:52:
الکی گیر داده بودن هاااا:رو مخ:
منم که دیدم دیگه کاری از دستم بر نمیاد یه زنگ به حاجی :گل:که بابا اینا چرا این جوری میکنن اول صبحی
دزد و قاتل به پستشون میخوره میگن بفرمایید به ما که رسید وجدان کاریشون اود کرد....
اونم قضیه رو فیصلش داد و منم بازم با ژس سوار ماشین شدم و با صدای لاستیک دور شدم ازشون .....اینجاش رو دیگه من بهشون حرص دادم.:قلیون:
تو راه برگشت به خونه این بار یه ادم پیاده دیدم بر و بر بهم نگاه میکنه تو دلم گفنم هااااا تو چته ...
اااااااا دیدم نه بابا این اشناست....نزدیک تر که شدم اشک فراغ تو چشاش موج زد :گریه: منم که دل نازکم نمیتونم همچین صحنه های فجیهی رو ببینم زود از اونجا دور شدم :51::51:
اومدم زودی ماشین رو انداختیم خونه و برگشتیم مغازمون...و تا الان هم که امن و امانه...:گل:

بقیشو دیگه خدا بخیر کنه ...انشالله
 
آخرین ویرایش:

maksemos

متخصص بخش خودرو
خبببببببببببب
و اما سلام :گل:
امروز دوشنبه
كله صحر پاشديم بزنيم بيرون يه نگاه به ساعت گوشيم انداختم ديدم اي دل غافل 2 دقيقه از وقت گذشته
84121_LaieA_002.gif
و مرغ از قفس پريده حالا اون مرغه بماند كه تخم طلا بود يا تخم 200 تومني.....:49:
البته اين امين ميگه تخم طلاس ولي من قبول ندارم و ميگم اين چيزا مهم نيست و اصل ...... :51:
بلي با ماشين زديم بيرون يه كار مختصري تو اداره گاز داشتم كه برادران گاز 3 سوته رديف كردن:ایده: ما هم برگشتيم...خدا اجرشون بده و پير شن الهي..:4:(عجب دعايي....)ولي يه چيز توجهم رو تو اداره جلب كرد اونم اين بود كه رو ديوار نوشته بود امروز دو شنبه مصادف با 15 صفر ! :هنگ:ولي آقاهه تو جواب نامه من نوشت19دي ااااااا ميبيني تو يه چيز كوچولو هم اينا تبعيض قائل ميشن هاااا واقعا كه اين چه وضعشه....!:25:
خب بعد اونجا بازم يه سري زديم به كلانتري:73: تا ببينيم واسه اون پلاكه چه خاكي :26:بايد رو سرمون بريزيم
رسيديم با كلي سلام و خسته نباشين و روز عالي متعالي طرف برگشت گفت ...چيكا داشتي...:تعجب:
ماش الله بابا اينا اصلا تو باغ نيستن هاااا :ایست:ننش واسش ادب ياد نداده كه:21:
واقعا نميدونم اين برادران انتظامي چه شونه
382221_Laie_53.gif

خوب يادمه يه بار يه اين فرماندهه اومده بود بازديد
621221_LaieA_011.gif
تا وضعيت امنيت بازار رو كنترل كنه مثلا خير سرش:46: آقا با چنان قيافه اي راه ميرفت كه انگاري اينو مامانش سرهنگ به دنيا اورده هااااا
543021_LaieA_036.gif

بابا حضرت علي با اون جلال و بزرگيش به يه بچه هم سلام ميداد.....ولي انگاري يا اينا از اون سر ترن يا اون بچه ها از اين ملت برتر !!:فکر:
بگزريم تا من خواستم بگم پلاكم رو گم كردم.:52:
گفت واسه مفقودي وقت نداريم هاااا زودي بگو كه كار داررم... منم گفتم خب ميخواين برم بعدا بيام !
ميگه نه بگو ولي زود ....زود هاا كار دارم....:تعجب:
ولي بي وجدان كار نداشت كه ...خير سرمون اونجا نشته بودن با همكارانش دلار معامله ميكرد....:25:
جا داره از همين جا به تمامي برادران و خواهران برادر گونه انتظامات خسته نباشيد بگم !:دست:
خلاصه بگم كه اقا اين برادر انتظامات كار منو باز راه ننداخت:رو مخ: و اين طوري باشه بايد بازم به حاجي گيرينف زحمت بديم...تا بلكه يكي صدامونو بشنوه...!:قاطی:
بازم دست از پا دراز تر برگشتم و سر راه يه كار بانكي كوچولو داشتم كه رفتم بكنم ..كه ديدم نه بابا اينا مثل اين كه دنبال يكي بودن اونم منم! :24:
آقا حالا من شدم آتيش بيار معركه....هي اين ميگفت من تائيد ميكردم و بعد اون يكي ميگفت من تائيد ميكردم...آخرش نفهميدم من چيكاره بودم اون وسط. !:15::15:
ولي اخر حرف قرار يه شام رو گذاشتن كه از منم دعوت شد :63:
منم زودي زنگ زدم به مامانم و قول شب رو گرفتم :4:تا بعدا نزنه زيرش و بمونيم گوشه خونه و آه شام پريده رو بكشيم....:25:از بانك كه اومدم بيرون ديدم بلهههههه:26:
ديدم اقا پليسه ايستاده كنار ماشين:48:
گفتم جناب خير باشه انشاالله برادر فرمودند خير است. جوان مدارك.....:آه:
واس چي آخه آقا
گفت داداش 1- دوبله 2- پلاك:قاطی:
اااااااه عجب غلطي كرديم هااا شيطونه ميگه بده ماشين رو ببرن خيال يه شهر راحت بشه هاااا:حرص:
اين سري هم با كلي كلنجار نجات يافتيم البته با تقبل جريمه 4000 تومني :گریه:
رفتيم زودي ماشين رو انداختيم خونه و اومديم سر كارمون
اوووووووووووه عجب صبح دل انگيزي شده تا اينجا هااااا:ناراحت:
بلي تا شب كه سر كار بوديم بعد تعطيلي اومديم خونه .. و خوش تيپ كرديم كي بريم شام و...
524821_Laie_50.gif

تو رستوران
546921_LaieA_045.gif
هم جاتون خالي تا حالا اينقدر بهم خوش نگذشته بود الان نخند پس كي بخند:غش2:
يكي از مدعوين دانشجوي كارشناسي مكانيك تو شهر بناب بود كه يه خاطره جالب تعريف كرد از جزبه هاي مردانه ..!
گفت يه دختر بود كه دانشجوي اونجا بود و لي باباش تو يكي از شهر هاي هم جوار نمايندگي سايپا **داشت و اين دختر خانوم از اول ورود به دانشگاه شايد 10 تايي خط عوض كرده بود از دست مزاحماش و كلا دختر خوبي بود و از اين حرف هاا ديگه:خونسرد:...كه يه روز اخر سر يكي از دانشجو هاا برا خالي كردن دق و دليش زده بود شيشه ماشينش رو شكسته بود و از اين كاراي بد ....
755320_shok.gif

اين پسر حميدخان هم كه بچه مخيه ميگه يه روز همين دختر خانومه ازش ميخواد كه واسه يكي از درس ها كمكي براش بكنه و اونم قبول ميكنه كه بعد از چند جلسه دختره يه دل نه كه صد دل به اين دوستمون حميد خان ميده و بهش ميگه كه ميميرم برات ..ميميرم برات ...آخر يه روز خودم ميشم فدات...:خجالت:
اين حميد خان هم از اون مايه دار هاا و خانواده هم كه بيسته بيسته....از اون پسر پاستوريزه هاا نيست كه فوري خودش رو ببازه... ميگه نه خانوم من فقط به عنوان همكلاسي بهتون كمك كردم و همين!:بله:
هيچ حسي نصبت به شما در من نيست......((زنده باد پسرا)) علي ميبيني جزبه من رو دوستام هم تاثير داره هااا....!!:خنده2:
بعدش هم سر معيار هامون برا ازدواج و اين حرف هااا بحث كرديم تا وقت يكم بگذره...:بدجنس:نفهميديم اصلا شام چي خورديم...

صدامون همه جا رو برداشته بود ...اخرش صاحبش چراغاي رستوران رو نصفه نيمه خاموش كرد تا بما بفهمونه كه اقا برين ديگه....:تنبیه:ما هم كه همه برو بچ تيزهوش گرفتيم كه آقا تا اين نيومده بندازتمون بيرون :33:خودمون بريم بهتره.. خودمون رو جمع كرديم و زديم بيرون و:16:
نخود نخود هر كه رود خانه خود.:11:
خداييش اخر شبي كلي واسم خوش گذشت ...:19:
الانم كه اومديم نشستيم جلو كامپيوترو يكم ديگه بايد برم بخوابم تا فردا ديگه سر 2 دقيقه مرغمون نپره ..!:8:



** نماينده موووحترررمممم سايپا كه از هر كجا نوشته منو ميخوني با توجه به قانون من شركت شما رو تبليغ كردم شما بايستي مبلغي به عنوان مجري تبليغاتي به من بدين كه در غير اين صورت متن خودم رو ويرايش ميكنم....!:اخطار:
كي به كيه شايد جدي گرفتن يه چيزي دادن بهمون ديگه..:8:
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
یوسف :تعجب: این زندگینامه ات بود :خنده2:

امروز ایقندر :غش2: باشه دیگه یک هفته چقدره :نیش:
 
بالا