• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
کاش احساسات مانند اسکناس بودند ، جلوي نور مي گرفتي ميفهميدي واقعي هستند يا تقلبي..
 

شبگرد

کاربر ويژه
چقدر خاليست كه يك شب
يا ساعتي
غرق ثانيه ها رها شويم
كتابي كه با هم مي خوانديم را
فقط لحظه اي تكرار مي كرديم
اگر بيدار
اگر خواب
جاي تورا بر صندلي
هميشه خالي مي بينم...
 

شبگرد

کاربر ويژه
وقتی می آمدی

حیاط پر می شد از عطر ترنج

حالا تو رفته ای…

و فقط

رنج مانده است…
 

شبگرد

کاربر ويژه
امشب که یاد من نیستی

بگذار برایت ترانه ای بخوانم

از آدمکی برفی

که در حسرتت آب شد

و تو چشم های خیسش را !

به آستین پیراهنت دوختی!!!
 

شبگرد

کاربر ويژه
ناگهان می میرد
هر جه شوق است درون دل من
زیر لب نام تو را می گویم
و تو گویی عمریست
رفته ایی از پیشم...:گل:
 

مهشید

کاربر ويژه
دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم

به دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم

چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم

تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم
 

مهشید

کاربر ويژه
شده هی بخوای بخوابی...............تاپ تاپه قلبت نزاره؟

فکر کنی خدایا اونم......................خوابیده یا که بیداره؟
شده بی خوابی بگیری..................صد هزار نقشه بچینی؟
دنباله بهونه باشی........................که اونو فردا ببینی؟
شده شب که سر می زاری..............آرزو کنی بمیری؟

دم دم های صبح که میشه..............نفریناتو پس بگیری؟
 

مهشید

کاربر ويژه
اینجا همه هر لحظه می‌پرسند:
«حالت چطور است؟»
اما کسی یک بار
از من نپرسید
« بالت . . . »

 

مهشید

کاربر ويژه
امروز ...
انگار کسی آمد ...
و هوای دلتنگیت را هی در آسمان اتقم پاشید ...
و تو نبودی ...
 

مهشید

کاربر ويژه
رنگ سال گذشته را دارد تمام لحظه های امسالم
سیصدو شصت و پنج حسرت را می کشم همچنان به دنبالم
 

شبگرد

کاربر ويژه
ای همه هستی من
این نفس ها بخدا ارزان نیست
برنمی گردد هیچ
شاید امروز که بگذشت نباشم فردا
آه شاید که نبینی دگرم
بعد من هیچ نماند بجز مشت پری در قفسم
که نمی ارزد هیچ
 

مهشید

کاربر ويژه
خواب دیده ام
شب، ستاره ها
از تمام شاخه های من
تاب می خورند.
ریشه های تشنه ام
توی حوض خانه خدا
آب می خورند.
 

شبگرد

کاربر ويژه
تو کجا دانستی!

که دگر یک رز سرخ

معنی عشق و صفا را ندهد...

که دگر یک لبخند

خبر از حال دل عاشق و شیدا ندهد!



تو کجا دانستی!

قلب را می شکنند تا پشیمان شوی از بودن خود:گل:
 

مهشید

کاربر ويژه
این احساسی که من دارم​
شبیه بغض چشماته
که هر موقع که نیستی تو​
شبیه سایه همراته
 

شبگرد

کاربر ويژه
نمی خواهم نبودنت



از شمارش انگشتانم بیشتر شود..



اما این روزها کاری از دستانم بر نمی آید…
 

مهشید

کاربر ويژه
دروغ نمی گویم
باد را بنگرید
باد هم از وزیدن این همه واژه
به آخرین جمله ی غمانگیزِ جهان رسیده است
را ... را ... راحت ام بگذارید،
من هم بدبین ام
من هم خسته ام
من هم بی باور
 

مهشید

کاربر ويژه
هیس ...
حواس تنهایی ام را

با خاطرات با تو بودن
پرت کرده ام
حرفی نزن
بگذار لحظه ای آرام گیرد...!

 
بالا