براي تو سرودم شعر تلخم را
و مي دانم كه در قاموس كولي ماندگاري نيست
و اين تكرار تكرار است من از شهر تو خواهم رفت
من از يادتو خواهم رفت و مي دانم كه از يادم نخواهي رفت
چه غمگين است بدرودم خداحافظ خداحافظ
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
.
.
.
پس چرا ديده ز ديدارم بست...:گل: