• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
ديشب داري آويخته بودند ...
و من را..
و تورا ...
و عشق را...
به مسلخ گريه ميبردند...
ديشب شب محاكمه دل من...
دل تو..
و خود عشق بود...
كسي شاهد نبود جز من جز تو و جز عشق...
ميداني كه قاضي اش انصاف بود...
و دادستانش وفاداريمرا به جرم دل كندن از تو..
تو را به جرم دل بردن از منو عشق را به جرم شبيخون نابهنگامبر زندگاني ما....
وكيلي نداشتم جز اشك..
كه همه لطافتش را بهياري گرفته بود...
وكيلي نداشتي تو..
جز(( بهانه))كه تمام توانش را براي بردن حوصله منبه كار گرفته بود...
و وكيلي نداشت عشق..
كه عشق را هيچ وكيلي نبود جز راه هايبه وصال نرسيده...
داري بستند از وفا...
داري از جنس مهربانيبر دروازه هاي ((انكار))نه من...
نه تو..
نه عشق...
هيچكدام دليلمانكافي نبود براي نامردي هايمانبايد بر دار ميرفتيم....
اما انصاف نيست....
عشق را بخشيدم به خاطر يك عمردلدادگي....
تو را بخشيدم به خاطريك كلمه كه گفتي بر گذار حادثهيادت كه هست؟((دوستت دارم))و خودم را نه....
نميبخشم..
كه رسم دلداري دل كندن نبودتمام جرم هاي تو را و عشق رابه سينه ميخرم...
و بر دار ميروم...
كه دار عشق تو...
سوداي هزار آيينهبود در شب وصال آبامروز روز بوسيدن گلهاي عاشقي استبر مزار خاطره...
تنها جان تو و ستاره...
گلهاي خاطرات مرا به باد مده
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دلم....

شكسـت ،

بندش زدم !!

اما دیگه هیچوقت مثل اولش نشد . . . . .

سخت شد ،

ســـرد شد !!

تنگ شد


067b_bf69.jpg
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
و چنان بی تابم

که دلم می خواهد

بروم تا لب کوه،بدوم تا ته دشت

دورها آوایی ست که مرا می خواند...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
بـی قـرار هـیچ قـراری نـبوده ام


مـگــر


قـراری کـه بـا تـو داشتـم و


هـرگـز نیـامـدی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات






روی دست شب مانده ام
...... ............منی که تو، روی دستم مانده ای
--- --شانه های شب می شکند آخر!




f5yx77pn185dosye8pz.jpg









 

baroon

متخصص بخش ادبیات




مرا به دلت نه... به ذهنت بسپار!

من ازگم شدن درجاهای شلوغ

میترسم!





 

یاسی

کاربر ويژه
زندگی باید کرد ...
گاه با یک گل سرخ ...؛گاه با یک دل تنگ...
گاه باید رویید در پس این طوفان ...
گاه باید خندید بر غمی بی پایان ...​
 
آخرین ویرایش:

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
می آیی عاشق میکنی ، محو میشوی تا فراموشت کنم ،
دوباره می آیی تازه میکنی خاطرات را ، محو میشوی ،
به راستی که سراب از تو با ثبات تر است . . .
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
من دلم با تو بود

تو سرد شدي

آنقدر سرد كه

ناچار گرمايم را به تو بخشيدم

و تو به من

تهمت سردي زدي...
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
قلب من در هر زمان خواهان توست

این دو چشم عاشقم مهمان توست

گرچه لبریز از غمی درمانده ای

این نگاهم در پی در مان توست

در میان ظلمت شبهای غم

چلچراغ قلب من چشمان توست

در کنارم لحظه ای آسوده باش


همدم دستان من داستان توست
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


اکنون که بامدادان تنهایی و بی‌حاصل،

اما روزهای رهایی را یادت نیست که خبری نداشتیم از بودن یکدیگر؟

تن‌هامان جدا جدا

خیال بافتن‌هامان به هر طرف

و ابرها می‌باریدند ...










 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
کنار دریا
عاشق باشی
عاشق تر می شوی
و اگر دیوانه
دیوانه تر
این خاصیت دریاست
به همه چیز
وسعتی از جنون می بخشد

413.jpg
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
69483380742568052209.gif



باران گرفت
چترهای شاعران
عصا شدند




از کتاب یک استکان رویا
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
او ...
بی آن که بخواهم تمام شد

همانطور که
بی آن که بخواهم
تمام من شده بود ...

 
بالا