ديشب داري آويخته بودند ...
و من را..
و تورا ...
و عشق را...
به مسلخ گريه ميبردند...
ديشب شب محاكمه دل من...
دل تو..
و خود عشق بود...
كسي شاهد نبود جز من جز تو و جز عشق...
ميداني كه قاضي اش انصاف بود...
و دادستانش وفاداريمرا به جرم دل كندن از تو..
تو را به جرم دل بردن از منو عشق را به جرم شبيخون نابهنگامبر زندگاني ما....
وكيلي نداشتم جز اشك..
كه همه لطافتش را بهياري گرفته بود...
وكيلي نداشتي تو..
جز(( بهانه))كه تمام توانش را براي بردن حوصله منبه كار گرفته بود...
و وكيلي نداشت عشق..
كه عشق را هيچ وكيلي نبود جز راه هايبه وصال نرسيده...
داري بستند از وفا...
داري از جنس مهربانيبر دروازه هاي ((انكار))نه من...
نه تو..
نه عشق...
هيچكدام دليلمانكافي نبود براي نامردي هايمانبايد بر دار ميرفتيم....
اما انصاف نيست....
عشق را بخشيدم به خاطر يك عمردلدادگي....
تو را بخشيدم به خاطريك كلمه كه گفتي بر گذار حادثهيادت كه هست؟((دوستت دارم))و خودم را نه....
نميبخشم..
كه رسم دلداري دل كندن نبودتمام جرم هاي تو را و عشق رابه سينه ميخرم...
و بر دار ميروم...
كه دار عشق تو...
سوداي هزار آيينهبود در شب وصال آبامروز روز بوسيدن گلهاي عاشقي استبر مزار خاطره...
تنها جان تو و ستاره...
گلهاي خاطرات مرا به باد مده
و من را..
و تورا ...
و عشق را...
به مسلخ گريه ميبردند...
ديشب شب محاكمه دل من...
دل تو..
و خود عشق بود...
كسي شاهد نبود جز من جز تو و جز عشق...
ميداني كه قاضي اش انصاف بود...
و دادستانش وفاداريمرا به جرم دل كندن از تو..
تو را به جرم دل بردن از منو عشق را به جرم شبيخون نابهنگامبر زندگاني ما....
وكيلي نداشتم جز اشك..
كه همه لطافتش را بهياري گرفته بود...
وكيلي نداشتي تو..
جز(( بهانه))كه تمام توانش را براي بردن حوصله منبه كار گرفته بود...
و وكيلي نداشت عشق..
كه عشق را هيچ وكيلي نبود جز راه هايبه وصال نرسيده...
داري بستند از وفا...
داري از جنس مهربانيبر دروازه هاي ((انكار))نه من...
نه تو..
نه عشق...
هيچكدام دليلمانكافي نبود براي نامردي هايمانبايد بر دار ميرفتيم....
اما انصاف نيست....
عشق را بخشيدم به خاطر يك عمردلدادگي....
تو را بخشيدم به خاطريك كلمه كه گفتي بر گذار حادثهيادت كه هست؟((دوستت دارم))و خودم را نه....
نميبخشم..
كه رسم دلداري دل كندن نبودتمام جرم هاي تو را و عشق رابه سينه ميخرم...
و بر دار ميروم...
كه دار عشق تو...
سوداي هزار آيينهبود در شب وصال آبامروز روز بوسيدن گلهاي عاشقي استبر مزار خاطره...
تنها جان تو و ستاره...
گلهاي خاطرات مرا به باد مده