در شب ترديد من ، برگ نگاه !
مي روي با موج خاموشي كجا؟
ريشه ام از هوشياري خورده آب
من كجا، خاك فراموشي كجا
دور بود از سبزه زار رنگ ها
زورق بستر فراز موج خواب
پرتويي آيينه را لبريز كرد
طرح من آلوده شد با آفتاب
اندهي خم شد فراز شط نور
چشم من در آب مي بيند مرا
سايه ترسي به ره لغزيد و رفت
جويباري خواب مي بيند مرا
در نسيم لغزشي رفتم به راه
راه، نقش پاي من از ياد برد
سرگذشت من به لب ها ره نيافت
ريگ باد آورده اي را باد برد
"سهراب سپهری"