تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی دلم می پاشد از هم بس که زیبا میشوی گاهی حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است که پنهان میشوی گاهی و پیدا می شوی گاهی
به ما تا میرسی کج میکنی یکباره راهت را ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی دلت پاک است اما با تمام سادگی ها یت به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی
تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست توهم مانند حوا زود اغوا میشوی گاهی
هر نفس می خوانم
عشق را،تقدیر را
با قدمهای شبم می شمارم لبخند
تا که مهتاب کند نورانی دریا را
می نویسم بربرگ
بغض صدساله ی دل
شبنم می چکد از
غصه تنهایی من
تا نوازش کرد خورشید
صورتم، دست و دلم
سوخت تا اعماق زمین
پاک شد تنهاییم
آه بغض تو مرا می کشد آخر
تو هنوز گمی در ناپیداها
و من تازه پیدا شده ام در حس گمشده ی عشق
تاریکی صحبت مرا با تو می فهمد
اما تو نمی شنوی
آنچه از درونم می تراود
چشم هایم می لرزند
و در این تاریکی روزنی از تو می جویند