مشاعره آزاد !i

[fatemeh]

مَیا بی‌دف به گورم، ای برادر!
که در بزم خدا غمگین نشاید

مولانا

 

[Maryam]

دنیا مشتش را باز کرد
تو گل بودی
من پوچ

خدا تو را برد
و زمان مرا ...

 

[fatemeh]

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

خواجه حافظ شیرازی

 

[سنجاقي]

تو مرا دوست بدار
نه به اندازه دلتنگیمان
در بزنگاه غروب
و به اندازه ته مانده آن فنجانی
که به هر صبح در آن
رد زیبای تو را می جویم...

 

[fatemeh]

مشغول دل باش نه دلمشغول
فرهاد كه باشي، همه چيز شيرين است.

 

[Maryam]

تا کي به تمناي وصال تو يگانه

اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه




خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه

اي تيره غمت را دل عشاق نشانه

 

[fatemeh]

هر صبح با سلام تو بیدار می شویم

از آفتاب چشم تو سرشار می شویم



در چشمهای آبی ات تا افق وسیع

یک آسمان ستاره ی سیّار می شویم



یک آسمان ستاره و یک کهکشان شهاب

بر روی شانه های شب آوار می شویم



چندین هزار پنجره لبخند می زند

تا رو به روی فاجعه دیوار می شویم



رو زی هزار مرتبه تا مرگ می رویم

روزی هزار مرتبه تکرار می شویم



فردا دوباره صبح می آید از این مسیر

چشم انتظار لحظه ی دیدار می شویم​

سلمان هراتی

 

[سنجاقي]

می گرید

دلم برای عشقی

که در زیر باران

سر بریدند...

به من بگو

چگونه شیشه شوم

وقتی تمام نگاهها

از سنگ اند

و

سکوت در هوا معلق است ...

 

[fatemeh]

تا به کنون پرده‌نشین بود یار
هیچ در آن پرده نمی‌داد بار
خود به طلب دیدم و راهی نبود
راه طلب داشتم از پرده دار
یار من از پرده همی کرد زور
دل ز پی پرده همی گشت زار
چون که دل پرده‌نشین چندگاه
بر درش آویخته شد پرده‌وار
گفت: گر از پردهٔ خود بگذری
زود در آن پرده دهندت گذار
گفتمش :اندر پس این پرده کیست؟
گفت: تویی، پرده ز خود برمدار
در پس این پرده شمار یکیست
گرچه شد این پرده برون از شمار
پردهٔ من جز منی من نبود
از منی من چو بر آمد دمار
طالب و مطلوب و طلب شد یکی
پردهٔ آن این عدد مستعار
در پس آن پرده چو ره یافتم
پرده برانداختم از روی کار
اوحدی این راه چو بی‌پرده دید
با زن و با مرد بگفت آشکار:
کانچه دل اندر طلبش می‌شتافت
در پس این پرده نهان بود، یافت


اوحدی مراغه ای

 

[سنجاقي]

تو بمان و به جاده نگاه کن
من دور می شوم
تا در پیچ جاده گم شوم
اینگونه بیشتر در خاطرِ هم می مانیم ...

 

[rahnama]

تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد:شاد:

 

[سنجاقي]

درهجوم لحظه های بارانی
گفتمت بمان نمی مانی
بسته ای بارسفررازود
شاید ازآمدن پشیمانی...

 

[fatemeh]

یاد تو آن خزان دل انگیزی است
کو را هزار جلوه رنگین است​

فروغ فرخزاد

 

[baroon]

تو مث نم نم بارون و من اون خشکی خاکم
که اگه یه روز نباشی می دونی بی تو هلاکم
میشه با ناز نگاهت غصه هارو دربه در کرد
میشه از عشق تو خوند و همه دنیا رو خبر کرد
با تو احساس من انگار داره کم کم جون می گیره
داره کم کم زنده میشه، عطر بارونو می گیره​

 

[سنجاقي]

هر روز صبحانه ام روي ميز آماده است؛
تكه ناني از غم كهنه ديروز
فنجاني از چاي جوشيده و سرد شده دلتنگي...

 

[fatemeh]

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

افشین یداللهی

 

[سنجاقي]

تورا
خط به خط مي خوانم
و در نگاهت
بدنبال خود مي گردم
اما نمي يابم
در كدامين كوچه پس كوچه
گمم كردي ؟!....

 

[Maryam]

یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم

تا که خوب خوب بشه زخمای دلواپسی
عشقو مرهم میکنم روی دلها میذارم

تو وجود آدما حس آشنایی هست
مثل حس من و تو . اسمشو ما میذارم


عزم آدما بلند . روح آدما وسیع
توی شعرم واسشون
کوه و دریا میذارم…

توی بحت جاده ها . هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم

من مسافر و غریب . اما لبریز یقین
میدونم تو راه عشق همه رو جا میذارم

یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم ...


به یاد خواننده محبوبم ناصر عبدالهی :گل:

 

[سنجاقي]

مادّیات هیچ است و دنیا هیچ و پوچ


لحظه ای هستیم و فردا هیچ و پوچ


آن که جاویدست فقط معبود پاک


هر چه غیر ِاو هویدا ، هیچ و پوچ

 

[Maryam]

چنگ بنواز و بساز ارنبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گير

در سماع آی و ز سرخرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گير

حافظ شیرازی