مشاعره

[چاووش]

در هجر تو مرگ همنشینم بادا
منظور دو دیده آستینم بادا
گر بی تو به کام دل بر آرم نفسی
یارب نفس باز پسینم بادا

 

[baroon]

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران​

 

[چاووش]

ناز معشوق از نیاز عاشقان بالا گرفت
ورنه پاداش محبت بی وفایی ها نبود

 

[baroon]

​

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است

​

​

خیلی عالی بود جناب چاووش. ممنون از حضورتون.:شاد::گل: با اجازه تون دارم میرم.

 

[چاووش]

تا چهره تو در عرق شرم غوطه زد
هر آرزو که در دل من بود آب شد


از اینکه در این راه همسفرم بودید سپاسگذارم...

 

[دختر مهتاب]

دراین سرای به کسی کسی به درنمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پرنمی زند:گل:

 

[سیبری]

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل برسر من

 

[دختر مهتاب]

نوای گرم نی ازفیض آتشین نفسی است
زسوزسینه گرمی ترانه های ما
رهی معیری

 

[Darya]

ادب و شرم تورا خسرو مه رویان کرد
آفرین برتو که شایسته صد چندینی

 

[سیبری]

یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید

 

[Darya]

در دایره وجود موجود علیست​

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست​

گرخانه اعتقاد ویران نشدی​

من فاش بگفتمی که معبود علیست​

مولانا
​

 

[دختر مهتاب]

تاتوانی دلی بدست اور
دل شکستن هنرنمی باشد

 

[سیبری]

در فقر و تنگدستی در عشق کوش و مستی
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را

 

[fatemeh]

او عزیزیست که يادش هر روز، چـــون گـلی تـوی دلم مي رويد
آسمان، باد، کبوتـر، بـاران، قـصه اش را به زميـن می گويد

او عزیزیست که از راه درون، باز پيوسته مرا می خواند
گاهگاهی به خودم می گويم، تا ابد تـوی دلم می ماند...
​

 

[baroon]

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا رقیبان نگویند که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی​

​

 

[پسرخاله]

یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را​

من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را​

 

[پسرخاله]

آنکس که تو را شناخت جان راچه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه یتو هر دو جهان را چه کند

 

[ahmadfononi]

در بزم ولا جام هدایت مهدی است
مقصود زنور بی نهایت مهدی است

ثبت است که بر جریده ی عالم قدس
گلواژه ی روشن هدایت مهدی است

​

 

[mitra mehr]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود/ وین راز سر به مهر به عالم سمر شود​

 

[Mans0ur]

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند


​