• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

معرفي كتاب

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ماجرای یک انسان واقعی/ بوریس پوله‌وی

1025_orig.jpg


ماجرای یک انسان واقعی [Povest’o nastojascem celoveke]. رمانی از بوریس پوله‌وی (1) (1908-1981)، نویسنده روس، که در 1946 منتشر شد. نویسنده، که پدر و مادرش از روشنفکران آزادی‌خواه بودند، آموزش ادبی فوق‌العاده‌ای یافت. پولوی، که نخست روزنامه‌نگار و سپس خبرنگار جنگی وابسته به روزنامه پروادا (2) بود، موضوعهای آثارش را از واقعیت زیسته برگرفته و هم از تأثرات شخصی خود بهره جسته است و هم از حکایتهای دوستان و مکاتباتش. قهرمان ماجرا، شخصیتی واقعی است که با نام اصلی‌اش در رمان آمده است و خود ماجرای استثنایی‌اش را برای نویسنده نقل کرده است. خلبان آلکسی مرسیف (3) را هواپیماهای شکاری آلمانی تعقیب می‌کنند. هواپیمایش را می‌زنند و دو پای خلبان بر اثر سقوط می‌شکند. مرسیف به روی زانو می‌خزد و در حال مرگ از گرسنگی و خستگی، تنها به پایداری اراده شگرف خود می‌کوشد تا به صفوف روس برسد. پس از هجده روز رنج موحش، دهقانانی پیدایش می‌کنند. او را به بیمارستان نظامی مسکو اعزام می‌کنند و آنجا مرد جوان می‌فهمد که پاهایش دچار قانقاریا شده است و ناگزیر از قطع عضوند. پس مرسیف می‌پندارد که عمرش به آخر رسیده است:‌ او دیگر صرفاً یک معلول است. دیگر هرگز قادر به خلبانی نخواهد بود. اما هم‌اتاقی‌اش که او نیز از نیروی حیات و شهامتی استثنایی برخوردار است، موفق می‌شود روحیه خلبان جوان را بهبود بخشد: هیچ‌چیز برای یک «انسان شوروی» ناممکن نیست. مرسیف رفته رفته شهامتش را بازمی‌یابد و در پی تلاشهای صبورانه و خستگی‌ناپذیر می‌آموزد که با پاهای مصنوعی‌اش راه برود و اجازه می‌یابد که بار دیگر آزمون خلبانی را بگذراند و سرانجام در نبر استالینگراد شرکت می‌جوید. قابلیت نویسنده خاصه در بخش نخست رمان بروز می‌کند: در تصویر جنگل پوشیده از برف و خاموش، شعری واقعی نهفته است و در مبارزه عظمتی انکارناپذیر دیده می‌شود. بخش دوم که به بهبود جسمانی و روانی خلبان اختصاص دارد ‌بر اثر میهن‌پرستی زیاده موکدی ضایع شده است. به علاوه، بی‌نقصی اخلاقی تقریباً همه شخصیتها آنها را بی‌مزه و نه‌چندان واقعی جلوه‌گر می‌سازد. این رمان در 1946 جایزه استالین را دریافت کرد. سرگیویچ پروکوفیف (4) از مضمون آن در اپرای خود، با نام ماجرای یک انسان واقعی، بهره جسته است. پولوی چندین کتاب منتشر کرده است که از آن میان یک مجموعه داستانهای کوتاه با عنوان ما شورویها (5) (جایزه استالین 1948) شایان ذکر است. نویسنده، در این کتاب چهره‌های بی‌شماری از مردان و زنان قهرمان را در جنگ جهانی دوم ترسیم می‌کند. پولوی مدیر مجله بسیار مردمی جوانی (6) بود که همه مسائل مربوط به جوانان را باشهامت و صراحت بی نظیری در آن مطرح می‌شود.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش.

1.Boris Polevoi 2.Pravda 3.Aleksi Meressiev 4.S.Prokofiev
5.My, sovetskie ljude 6.Yunost
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
هابیت/ جان رجینالد تالکین

979_orig.jpg


هابیت [The Hobbit]. رمانی تخیلی و طنزآمیز برای جوانان از جان رجینالد تالکین (1892-1973)، نویسنده انگلیسی، که در 1936 منتشر شد. نجیب‌زاده روستایی جوانی است سی‌ساله به نام بیلبو بَگینز که چندان بزرگتر از یک خرگوش بزرگ یا یک آدم کوچولو نیست ‌با پاهای کاملاً بی‌صدا و بدنی پوشیده از موی بلند ابریشمین. او بورژوای ساده‌ای به شیوه انگلیسی است که در رفاه و آسودگی و کم‌میلی نسبت به تلاش و با عادت به تنبلی درون خانه‌ای زندگی می‌کند که نیاکانش به بهترین شکلی سامان داده‌اند.

روزیهنگام صرف چای، سیزده کوتوله به ملاقاتش می‌آیند که به هرکاری آمده‌اند تا گنجینه پدرانشان را، که در دست اسموگ، اژدهای کریه، است بازستانند.. بیلبو که راضی به پذیرفتن نیست به رغم میل خود کاملاً از عهده این وظیفه برمی‌آید و حد تازه‌ای از قهرمانی را به دست می‌آورد. هریک از نوزده فصل این ماجراجویی حادثه‌ای کامل است و شامل برخورد با دشمن، تصادم، فرار یا پیروزی، و پی گرفتن سفر. در طول کتاب با شیطانکهایی روبرو می‌شویم و با گولوم، نفرت‌انگیزترین موجود ممکن، با «وارگها» –گرگ‌هایی بسیار وحشی- با جنگل میرکوود و عنکبوتهای گوشتخوار و خوف ظلمات ابدی، و باز هم اسموگ ... گروه جوینده، در عوض، از کمک موجودات و قبیله‌های دوست بهره می‌جوید: الروند فرزانه که از نسل پریان هوا و انسانهاست؛ بثورن نیم‌انسان و نیم‌خرس و کلوچه‌های عسلی‌اش؛ مردان شجاع اسگارو و بارد، کماندار ماهر و رئیس تازه آنها. بخت قهرمانان خارق‌العاده است، و فرارشان به معجزه می‌ماند. به علاوه، آنها از اقبال نامنتظری برخوردارند زیرا بیلبو کاملاً از سر اتفاق حلقه نامرئی‌کننده را به دست می‌آورد و پاسخ معماهای کشنده‌ای را که به او پیشنهاد می‌کنند، می‌یابد. باز هم امری اتفاقی است که بارد دقیقاً از عیب زره گرانبهای اسموگ، که بیلبو کشف کرده است، خبر دارد. البته، گاندالف شنگول هم با آنهاست؛ جادوگری که با وجود بلهوسیهای بسیار دارای رفتار بابانوئل و بابا نخودچی است.

اساطیر حیرت‌انگیز و وحشیانه‌ای به تدریج در پیش چشمانمان تکوین می‌یابد که همیشه پربار از امید، اما همیشه آمیخته به اضطراب است. تعادلی ناپایدار در میان است اما سرانجام عشق زندگی و برادری و عقل سلیم و روابط پسندیده و غذای خوب و خنده، در یک کلام، ارزشهای اومانیستی پیروز می‌شود. و اما بدی در ابعاد انسانی محدود و محاط است: بدی اندکی بوی خمیر مقوا و بوی نفتالین دکورهای اپرا می‌دهد. خلاصه اینکه هیچ چیزی نیست تا مانع از به خواب رفتن آن سرهای بور و عزیز شود. و در همان حال ذهن انگیزش و طنز و ارزشهای مثبت می‌یابد. خواننده ناگزیر به باد در میان بیدبنها، اثر کنت گراهام، و شاهدخت براید، اثر ویلیام گولدمن، می‌اندیشد.

قصه‌گو، اگرچه به عنوان طبیعت‌شناس و تاریخ‌نگار و همچنین مربی و معلم اخلاق محو وظیفه خود است، هرگز خود را جدی تلقی نمی‌کند. در هزلی عالی میان دوستان همدست سیر می‌کنیم و همه‌گونه بی‌حرمتی را مجاز می‌دانیم: قرون وسطا، تاریخ، بورژواها، عادتها، و حتی زبان که بی‌حرمتی بی‌حرمتیهاست. نتیجه کاری پرقدرت و مضحک، جذاب و ارضاکننده است. عالی است! اما درخواست مجدد آن را باید به مسئوولیت خود انجام داد زیرا دنباله آن، سالار حلقه‌ها دیگر به همان شیوه و همان لحن نیست. می‌بینیم که هابیتها به بازیگران فرعی و ساده یک سه‌گانه جنگی و جدی تبدیل شده‌اند.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش.

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ارباب حلقه­ ها/ جان رجینالد تالکین


857_orig.jpg


ارباب حلقه­ها [The Lord of the Rings] رمانی خیالی از جان رجینالد تالکین (1) (1892-1973)، نویسنده انگلیسی، که در 1954-1955 منتشر شد، و حماسه­ای بزرگ در سه کتاب با ساختار چندگانه است و دوره­های مختلفی را بازمی­نمایاند که نویسنده در این زمینه کار کرده است. نخست، همانگونه که تالکین در مقدمه می­گوید، روشن است که داستان به تدریج که شکل می­گرفت تجسم یافت. هدف این کتاب، که بی­درنگ پس از هابیت، در 1937، شروع شد، دادن اطلاعات بیشتری درباره طایفه هابیت (2) به خوانندگان پرولع بود. [این طایفه ابداعی خود تالکین بود: افرادی با اندام کوچک انسانی و کمی خرگوش مانند، بسیار خوش برخورد و صلح­طلب].
نخستین بخش، برادری حلقه­ها (3)، در واقع نشان می­دهد که چگونه گاندالف (4) خاکستری جادوگر، کشف می­کند که حلقه­ای که بیلبو(5)ی هابیت با خود آورده و برای برادرزاده خود، فرودون (6) به ارث گذاشته است در حقیقت «حلقه یکتا»یی است که بر همه حلقه­های دیگر حاکم است، که سورون دوموردور (7) برای استفاده نادرست از چنگ شاه قانونی و دست­نشاندگان او و همه مردم «سرزمینهای میانه» به درآورد. این حلقه، که گم بود و سورون توسط «شهسواران سیاه» مخوف خود در جستجوی آن بود، موجب فرار فرودون و دوستانش مریف پیپین، و سام می­شود: آنها سرزمین سعادتمند خود را ترک می­کنند تا آن را از حمله شر در امان دارند. پس از آزمونهای (مقدماتی) بسیار، به فوندکومب (8)، نزد الروند (9)، دوست خردمندی که نیم انسان و نیم پری است، پناه می­برند. آنجا در پی شورای رسمی و طولانی خردمندان، تصمیم به اقدام برای نابود کردن حلقه می­گیرند: باید که حمل آن را آهنگری در موردور، در قلب قلمرو دست­نیافتنی، به عهده بگیرد.
نُه قهرمان –که نام «همراهان حلقه» بر آنها می­نهند- برای این مأموریت انتخاب شده­اند: آراگورن (10)، «ولگرد سیاه اریادور (11)»، و بورومیر (12)، پسر سالار گوندور (13)، لگولاس (14)، پسر شاه پریان هوا؛ یک کوتوله؛ جیملی (15)، پسر گلوئین (16)، چهار هابیت و کاندالف، که در علم جادو تنها از سارومان(17) ایزانگارد (18)ی کمتر می­داند و می­گویند که به تازگی به جناح سورون گرویده است. داستان، با جنب و جوشی که خاص آن است، هابیتها را فراموش می­کند و به سمت بررسی تکوین عصر سوم «سرزمینهای میانه» گرایش می­یابد. داستان به صورتی عالمانه و ایستا پیش میرود: تمام پایان کتاب اول تا بی­نهایت به بیان دقیق پیوندهای درونی و شاخه­ها و پهنه­های جغرافیایی و تبارنامه­های هرگروه حاضر می­پردازد. احساس می­کنیم که تالکین از ابداع نامها و واژه­ها و شعارها و سرودها و شعرها و قانونها و لباسهای یک­شکل و حتی دکورها سخت لذت می­برد. ولی داستان با درگیر شدن در داستانهای دست دوم سست می­شود؛ درحالی که «انجمن حلقه» با یک رشته ناکامی روبرو می­شود که از آن میان مرگ (ظاهری) گاندالف، که از صحنه خارج می­شود، اهمیت نسبتاً زیادی دارد. زمان می­گریزد، باید به انتخابهایی دست زد، و انجمن به سه گروه تقسیم می­شود که هرگروه به دنبال بخشی از اهداف می­رود؛ در حالی که فرودون و سام با سرعت تمام به سوی مرگی آشکار می­روند و بیش از پیش فرسوده و بی­بهره­اند.
از آخر کتاب دوم، نویسنده ساختاری چون پاورقی در پیش می­گیرد تا شک خواننده را برانگیزد. با دنبال کردن یکی از گروهها، رشته­های دیگر داستان فراموش می­شود و کنجکاوی متوقف و معلق می­ماند. تمامی کتاب دوم به همین شکل پیش می­رود تا درگرفتن جنگ حلقه­، که پیش‌درآمد آن رسیدن «تاریکی بزرگ» زمین است همراه با دهها هزار سیاهی لشکر، که هرکدام نفرت­انگیزتر و تهوع­آورتر و بی­رحم­تر از دیگری است.

856_orig.jpg


قهرمانان همیشه با ناکامی روبرو نیستند؛ آنها با متحدانی نیز برخورد می­کنند که از آن جمله­اند: انت(19)ها، ائومر (20) و سواران روآن (21)، و گاندالف که به شکل سوار سفید قویتر از همیشه از سرزمین مرگ بازمی­گردد. اینان از هر آزمونی جان به در می­برند، اما به بهای خون و عرق و اشک، و به بهای کاهش منبع درآمد و از بین رفتن شادیها و حتی نابودی حیثیت. به طور مثال، بورومیر، فرودون، و حتی پیپین، موقتی هم که شده، از طریق حلقه یا حلقه­های دیگر تحت سلطه سورون درمی­آیند. درهرحال، این کتاب سرشار از هاله­ها با دو پیروزی مشخص می­شود: پیروزی قلعه کور (22)، که حمله سوارکاران طی آن فوق­العاده است –نبردی عظیم به طریقه «تکنی کالر (23)» و «ویستاویژن» (24) در مقابل چشمانمان ایفا می­شود، و کاملاً با داستانهای آزنکور (25) به روایت شکسپیر و لارنس اولیویر (26)، یا سرگذشت پهلوانی رولان (27) در رونسور (28) برابر است؛ و پیروزی ایزانگارد که در آن راه رفتن درختها نه­تنها پرشکوه، بلکه تأثرانگیز و اندکی خنده­دار است و باز هم آمیزه‌ای ادبی از سبک شکسپیر است.
کتاب سوم، بازگشت پادشاه (29)، که با همان شیوه آغاز شده است، هنگامی که فرودون طرح اولیه را به اجرا درمی­آورد و حلقه را از خود دور می­کند، ناگهان متوقف می­شود. در این هنگام، تمامی مردم موردور و سورون خود نیز در کوره­های عظیم موردور انداخته می­شوند... از آن پس، گاندالف و فرودون تقریباً از قابلیت همه جا بودن برخوردار می­شوند و عمل داستانی بار دیگر وحدت می­یابد. دنیا اندک اندک به آرامش و مشغولیتهای عادی خود بازمی­گردد. حتی دو ماجرای عشقی گذرا امکان بروز می­یابد و هر دو همانطور که باید به دو ازدواج دودمانی بسیار بجا پایان می­یابد. کتاب آخر ماجرای بازگشت هابیتها به دیار خودشان است، که در آنجا بدی را به شکل قدرتی نظامی بر پایه محدودیت و محرومیت کشف می­کنند. آنها پرچمدار جنبش انقلابی می­شوند و غاصبان را از میان می­برند. مضمون عشق ساده دوران پیش از صنعت، که در هابیت و پیش از آن در قصه­های دیگری برای کودکان به اجمال بدان پرداخته شده استف سخت مورد توجه قرار می­گیرد.
به قول تالکین، سالار حلقه­ها از «خواست قصه­گو برای آزمودن خود در نقل داستانی حقیقتاً بلند که بتواند توجه خواننده را جلب کند و او را سرگرم و مشعوف سازد و حتی در لحظه­هایی او را برانگیزد یا به هیجانی عمیق بکشاند» حاصل می­شود. او پس از سه کتاب بلند نتیجه گرفت که هنوز کم گفته است و دست به کار کتابهای ضمیمه شد که نتیجه آن سیلماریلون (30) و قصه­های ناتمام نومرور و سرزمین میانه (31) بود.

858_orig.jpg

و اما نویسنده مطلقاً زیر بار «نظریه­ای» صلح­جویانه یا غیر از آن نمی­رود. سالار حلقه­ها نه تمثیلی است و نه مربوط به مکانی خاص، و تمامی ماجرا به سالهای قبل از 1930 و سرانجام، تنها به قرون وسطا مربوط می­شود. وانگهی، مگر خوب و بد دو پاره کهن و دائمی و ابدی نیست؟ اگر قرار باشد که تالکین خود را مدیون بداند، ترجیح می­دهد که این دین به تاریخ و به سخن­شناسی باشد. اشخاص داستانی تالکین، بد یا خوب، در واقع بیشتر دارای کیفیتهای تاریخی­اند تا خصوصیات روانشناختی: آنها شاه و شهسوار و جنگجو و جز آن­اند. آنها به معنای مأموریتشان مشخص می­شوند. نه با اشتیاقهای شخصی. دوستی و وفاداری به پیمان حتی از عشق خانوادگی هم فراتر می­رود. بانو اووین (32) جرئت می­یابد که عاشق ... عشق شود و تازه در هدف­گیری اشتباه می­کند. هرکس با به عهده گرفتن تنها یک مأموریت به راه زندگی خود می­رود. همه این خیل انسانها که گاهی زایدند، ممکن است کمی بی­رنگ باشند. در هرحال، آنها کاملا از بیلبو و از گاندالفی که در هابیت شناخته­ایم ناچیزتر و مضحک­ترند. آنها را یا صفاتشان نجات می­دهد یا جادوی زبانی­شان یا صحنه عملشان. اگر مرجع تالکین تاریخ است، در واقع می­توان گفت که قهرمانان او بسیار به قهرمانان قالیچه دیواری بایو (33) یا به جزوه­های قدیمی شبیه­اند که تنها به امر حادثه­ای با قهرمانی توجه دارند و آنچه زندگی ملتی را می­سازد خوار می­شمارند؛ حتی طنز را که عملاً از سالار حلقه­ها حذف شده است. در بطن این دنیایی که در خاتمه به سبب تکرار و سادگی قوانین بازی اطمینان­بخش است، میلیونها خواننده تعلق خود را در آن یافته­اند و خود را عضو جامعه حلقه می­دانند.
همدستی عظیمی میان حاملان حلقه و حاملان ستاره و جنگجویان روآن و قربانیان سورون زاده شده است؛ آنها به نشانه قدرشناسی فریاد می­کشند: همگی متحد بر ضد سارومان و حمله به موردور! باید معتقد بود که این داستان سه­گانه در زمانی آمده است که تخیل به هوایی تازه نیاز داشت. در این دنیای دوقطبی، مبدأ و الهام «نقش»های رایج و آفرینش زبان­شناسی را خواهیم یافت که حتی زبان حقیقی برایش چنان محدود شده بود که مجبور شد زبانی دیگر، زبانی هوایی، ابداع کند.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش.
1.John Reginald Tolkien 2.Hobbit 3.The Fellowship of the Rings
4.Gandalf 5.Bilbo 6.Frodon 7.Sauron de Mordor 8.Fondcombe
9.Elrond 10.Aragorn 11.Eriador 12.Boromir 13.Gondor
14.Legolas 15.Gimli 16.Gloin 17.Saroumane 18.Isengard
19.Ent 20.Eomer 21.Rohan 22.Cor 23.technicolor 24.vistavision
25.Azincourt 26.Laurence Olivier 27.Rolan
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ماجراهای هکلبری فین/ مارک تواین

955_orig.jpg


ماجراهای هکلبری فین[ The Adventures of Huckleberry Finn]بی‌شک، شاهکار مارک تواین،‌ (سمیوئل لنگهورن کلمنز،‌ 1835-1910) (1)، نویسنده امریکایی،‌ و از لحاظی دنباله ماجراهای تام سایر است. این کتاب،‌ که در 1885 انتشار یافته است،‌ حماسه گسترده امریکای ماجراجویان و حماسه شهرهای نکبت‌بار و ابتدایی دره میسوری(2) و اوهایو(3) در دوره استعمار و زندگی سراپا خشونت است. تام سایر و هکلبری فین – و مخصوصاً هکلبری فین که سخنگوی مارک تواین در دوره کودکی است – تصویرهای نمادین «بچه» امریکایی آن دوره هستند. به تدقیق بیشتر،‌ هکلبری فین در این کتاب،‌ پسر حادثه‌جوی پدری ناشایسته و تا اندازه‌ای می‌خواره است. بچه که به حال خود رها شده است توسط خانواده مهربان و نیکوکاری به فرزندی پذیرفته ‌می شود. ولی پس از چندی به دست پدرش از این اشخاص دور می‌شود. و این پدر، که از سفرهای خود بازگشته است،‌ به دنبال گنجینه‌ای کشانده می‌شود که دزدانی پنهانش کرده‌اند و بچه‌هایی جایش را در غاری پیدا کرده‌اند‌ (این صحنه برجسته‌ترین صحنه ماجراهای تام سایر است). هکلبری فین به دست پدرش،‌ که برای پول گرفتن از او به کوششهای بیهوده‌ای دست زده است،‌ ربوده می‌شود و به کلبه متروکی در بیشه‌های اطراف سواحل ایلینوی(4) آورده می‌شود. هک با مهارت بسیار موفق به فرار می‌شود و به وسیله قایقی که در گذشته پیدا کرده بود و به انتظار موقع مناسبی که بتواند از آن استفاده کند پنهانش کرده بود، خودش را به جزیره‌ای در میان شط می‌رساند. جیم(5) سیاه هم که موجودی نیک‌دل و دوست بزرگ بچه‌هاست، به این جزیره پناه برده است. ناگفته نماند که جیم نیز فرار کرده است،‌ زیرا که کارفرمایانش تهدید می‌کرده‌اند که به تلافی خطاهایی که مرتکب شده بود بفروشندش. از آنجا که هر سیاهپوست فراری می‌بایست در آن دروه فدیه کلانی بپردازد، ‌برای رد گم کردن، کلکی می‌سازند و شبانه به راه می‌افتند و تلاش می‌کنند تا خودشان را به ایالتی که خواهان لغو اصول بردگی باشد برسانند تا جیم دست کم بتواند در آنجا آسوده‌تر زندگی کند. توفانی از راه منحرفشان می‌کند و در وسط تعدادی جزیره کوچک گم می‌شوند. اگرچه هر گونه امید نجات جیم را از کف داده‌اند، همچنان کلک را راه می‌برند،‌اما دستگیر می‌شوند و ناگزیر می‌شوند که تحت نظر پلیس سوار کشتی شوند. صفحه‌هایی که بازگوی ماجراها و آن وضع آشفته باورنکردنی است که به دست دو شیاد (دوک و پادشاه) پدید آورده شده است،‌ از زیباترین و دلنشین‌ترین صفحه‌هایی است که در همه آثار مارک تواین می‌توان یافت. سرانجام، دوک و پادشاه راه خیانت در پیش می‌گیرند و جیم را به عنوان سیاهپوست دیگری که پلیس به دنبالش می‌گردد به عموی تام سایر می‌فروشند. از آن لحظه‌ای که دو بچه یکدیگر را باز می‌یابند، و تام که هک را مرده می‌پنداشت به شدت دستخوش تعجب می‌شود، جریان داستان سرعت از کف می‌دهد. مزرعه عمو سیلاس(6) عرضه همه حوادث می‌شود، و آنچه مورد توجه و علاقه خواننده می‌شود طرحها و نقشه‌های خارق‌العاده‌ای است که تام برای آزادی جیم به کار می‌زند. پس از پیچیدگیهای بسیار،‌ همه چیز به بهترین وجه خاتمه می‌یابد و کتاب با این چشم‌انداز که هک به زودی به مدرسه باز می‌گردد،‌ و با اشاره مبهمی به طرح وی که می‌خواهد به میان سرخپوستان برود و با سرخپوستان زندگی کند، به پایان می‌رسد. در امریکا، معاصران تواین کتاب او را با شاهکارهای سروانتس(7) و مولیر(8) برابر دانستند، اما منتقدانی چون وان وایک بروکس(9) و س. ب. لیکاک(10)،‌ وارث و ولیعهد طنز‌ و مخصوصاً شروود اندرسون(11) در داوریهای خودشان درباره این کتاب به جدول ارزشهای درست‌تری مراجعه کرده‌اند. ماجراهای هکلبری فین برای نویسنده فرصتی فراهم می‌آورد که به هجو بشریت بپردازد، و از این لحاظ می‌توان این کتاب را با سفرهای گالیور، اثر سویفت(12)، مقایسه کرد. این دو کتاب،‌ به عنوان آثاری که پیش از هر چیز برای سرگرمی بچه‌ها و دلخوشی خواننده‌ای در بند «وقت کشی» نوشته شده‌اند، با اقبال مشابهی رو به رو شدند. اما اگر چه این دو شاهکار، از سوی دیگر، این وجه اشتراک را دارند که به هجو بشریت می‌پردازند چنین به نظر می‌رسد که ادعانامه مارک تواین را واعظی بر زبان می‌راند که کوشش دارد تا روح ایدئالیستی را در اعماق وجودش خفه کند.

عبدالله توکل. فرهنگ آثار. سروش.

1. 1.Mark Twain (Samuel Langhorne Clemens) 2.Missouri 3.Ohio 4.Illinois 5.Jim 6.Silas 7.Cervantes 8.Moliere 9.Van Whyck Brooks 10.S. B. Leacock 11.Sherwood Anderson 12.Swift
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ماجراهای تام سایر/ مارک تواین

481_orig.jpg


ماجراهای تام سایر [The Adventures of Tom Sawyer]: اثری از مارک تواین (سمیوئل لنگهورن کلمنز،‌ 1835-1910)،‌ نویسنده امریکایی، که در 1876 انتشار یافت. این کتاب،‌ چنان‌که خود مؤلف نوشته است،‌ گزارش ماجراهایی است که به سر هم درسانش آمده است. اما اگرچه تصویر هک فین چنان‌که بود نگاشته شده است، تام سایر خصوصیت‌های سه بچه‌ای را که نویسنده با ایشان آشنایی داشت در وجود یک شخصیت خلاصه می کند. خرافاتی که در این کتاب به آن وقع گذاشته می‌شود‌در آن دوره‌ای که حوادث این داستان اتفاق می‌افتد،‌ هنوز در میان بچه‌ها و بردگان غرب (امریکا) زنده بود. «تواین» اثر خویش را به نیت قشر وسیعی می‌نوشت و می‌خواست به خوانندگانش یادآور شود که آنها چه بوده‌اند، چه اندیشه‌هایی داشته‌اند، و گهگاه دست به چه اقدام‌های عجیبی می‌زده‌اند. پس با این کتاب، حماسه رئالیست گسترده‌ای آغازمی‌کرد.می‌توان گفت که به بررسی نخستین ساکنان دشتهای غرب وسطا می‌پرداخت، و این حماسه و بررسی چندی دیگر با ماجراهای هکلبری فین،‌ که همین قهرمانها را در آن بازمی‌یابیم،‌ خاتمه یافت. ماجراهای تام سایر پیش از هر چیز سرگذشت تام و هک، دو دوست جدایی‌ناپذیر‌ است که شبی برای دفن گربه‌ای در قبرستان دهکده به راه افتادند. سرگذشت تام و رفقایش،‌ مثل بقیه کتاب، همانا بهانه‌ای برای توصیف وجوه گوناگون سرزمینی است که دو قهرمان در آن زندگی می‌کنند.
تام و هک، در جریان آن شب کذایی توی قبرستان شاهد قتلی می‌شوند. در واقع، جوی سرخپوست و شخصی به نام ماف پاتر، که نیمه مست عنان اختیارش را به دست جو داده است،‌به اتفاق دکتر ناحیه برای نبش قبری به گورستان می‌روند. ناگهان بر سر قیمتی که سرخپوست برای انجام دادن این کار و حفظ سکوت در این باره خواستار می‌شود، بین سه مرد نزاع در می‌گیرد، و کینه کهنی که سرخپوست در دل دارد بر این نزاع دامن می‌زند: دکتر به ضرب مشتی موفق می‌شود که پاتر را گیج کند، اما سرانجام به دست جو، که کارد پاتر را به کار می‌برد، کشته می‌شود. و جو، پس از این کار، بی‌هوشی پاتر را غنیمت می‌شمارد و کارد را به دست او می‌دهد. وقتی که پاتر به هوش می‌آید به زور تلقینهای جو خودش را به عامل این جنایت می‌پندارد. فردای آن روز، قتل کشف می‌شود و کارد خون‌آلود هم که بغل جسد به جای مانده است پیدا می‌شد و پاتر باعث برهم‌خوردن آرامشش شده است منقلب می‌شود.
محاکمه: اتهام سرخپوست که چون تام درصدد برداشتن نقاب از چهره‌اش برمی‌آید، از پنجره فرار می‌کند، پشیمانی تام که به غاری پناه برده است، رو به رو شدنش با سرخپوست که می‌خواهد که از وی انتقام بگیرد،‌ و خلاصه مرگ جو، صحنه‌های حماسه‌ای هستند که نوجوان در آن میان به صورت قهرمان درمی‌آید. هر چه باشد،‌ ماجراهای تام سایر از حیث ارزش به پای هکلبری فین نمی‌رسد و علت این امر آن است که تواین،‌ در پشت نقاب این سیما، عکس‌العمل‌های کودکی خویش و ماجراهای خودش را دنبال و بررسی می‌کرد.
نویسنده این دو قهرمان را در کتابهایی چون تام سایر: کاراگاه ‍‍]Tom Sawyer: Detective] و تام سایر در خارجه [Tom Sawyer Abroad] که بعداً در 1878 و 1894 انتشار یافته است، دوباره به میان آورد. این کتابها، کتابهایی است که قهرمانانشان در باطن اشخاص حقیقی هستند و جنایت مورد بحث،‌ چنان‌که خود نویسنده می‌گوید،‌از جریان محاکمه‌ای که در سویس صورت گرفت الهام گرفته شده است.
قهرمانان این ماجرا دو برادر دوقلو و مطلقاً مشابه یکدیگر هستند. یکی از این دو برادر دزدی است که همدستانش در تعقیب او هستند زیرا که محصول دزدی‌شان را ربوده است و دیگری عنصر بی‌کاره‌ای است که در روستا زندگی می‌کند. یکی از این دو برادر کشته می‌شود و همه گمان می‌برند که مقتول برادر دوم است، زیرا که برادر اول سالهاست که ناپدید شده است. عموی پیر تام متهم به این قتل می‌شود زیرا دلایلی وجود داشت که از مقتول کینه‌ای به دل داشته باشد اما تام کشف می‌کند که مقتول برادر دیگر است و برادر دومی به این قصد جای او را گرفته است که وسیله اتهام عمو سیلاس و خانه‌خرابی او را فراهم بیاورد. کشف این نکته در جریان محاکمه صورت می‌گیرد و درست به هنگامی که گمان برده می‌شد که سرنوشت عموی پیر روشن شده است.
این داستان، در میان همه داستانهای مارک تواین داستانی است که صفات مشخصه قلم نویسنده را کمتر می‌توان در آن پیدا کرد. در چاپ نهایی آثار مارک تواین،‌ داستان معروف«سرقت فیل سفید» و «دیدار با یک مصاحبه‌گر» را که به عکس گویاترین نمونه روح هجایی و طنز او شمرده می‌شوند، با اینکه از لحاظ ادبی ارزشی کمتر از آثار دیگرش دارند،‌ در همان جلد می‌بینیم. تام سایر در خارجه داستان سفری با بالون است که قهرمان داستان بر فراز اقیانوس، صحرای بزرگ افریقا و مصر صورت می‌دهد و داستان این سفر،‌ در خلال چند واقعه،‌ به زبان دوست جدایی‌ناپذیرش هک بازگفته می‌شود. همسفرهای دیگر عبارت‌اند از جیم،‌ برده سیاه‌پوست‌، و دیوانه‌ای که سازنده بالون است و سرانجام توی اقیانوس می‌پرد و سه نفر دیگر را توی بالون رها می‌کند تا گلیمشان را خودشان از آب بیرون بکشند. در مقابل مسائل متعددی که آن وقت پیش می‌آید،‌ تنها تام مثل آدم باهوش و آرام رفتار می‌کند و سرعت عمل بسیار نشان می‌دهد. دو نفر دیگر به بحث و جدل می‌پردازند و ایرادها و اعتراضهای بی‌پایانی برمی انگیزند. تواین، در جریان این گفتگوها که اغلب بسیار خوشمزه است نه تنها به توصیف سه سیما توفیق می‌یابد بلکه سه طرز تفکر مختلف را هم وصف می‌کند و توصیفهایش اغلب جنبه هجو دارد.

عبدالله توکل. فرهنگ آثار. سروش.

1.Mark Twain (Samuel Langhorne Clemens) 2.Huck Finn 3.Joe 4.Muff Potter 5.Silas
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
برادران كارامازوف نویسنده: فئودور داستايوسكي


اين كتاب كه به عنوان برجسته ترين كار فئودور داستايوسكي شناخته شده، به سال 1880 به رشته تحرير درآمده است. اين داست .
برادران كارامازوف اثري كاملاً مذهبي است كه در آن به خوبي كوشش بشر براي دستيابي به ايمان نشان داده شده است، همچنين داستاني از جنايت و شرحي از كشمكش هاي روح يك مرد براي حقيقت تقوا مي باشد.
تراژدي با رئيس خانواده پدر زوسيما آغاز مي گردد، كه با ترك هوي و هوس و خواهش هاي نفساني، به صورت پيرمرد مقدسي درآمده است. كارامازوف بزرگتر آدم دائم الخمري است كه در گردابي از فساد فرو رفته و معشوقه جوانش گروشنكا را به زور تحت تمكين درآورده است. او آدم فاسد و محيلي است ولي آنقدر هوش دارد كه انگيزه هاي اصلي رفتارش را بفهمد و از درد حاكي از ضعف وجدانش رنج ببرد.
مشاجره بين او و بزرگترين برادرش دميتري به خاطر عشق جسماني گروشنكا، انگيزه جنايتي مي شود كه به دنبال اين كشمكش اتفاق مي افتد. در اثر تلقينات حيله گرانه برادر ديگر، ايوان، پسر مصروع و حرامزاده پيرمرد، اسمردياكوف، پدرش را مي كشد.
دميتري با مدارك مفصلي كه بر عليه او است، به جرم قتل محكوم به مرگ مي گردد. هر سه پسر شرعي كارامازوف، دميتري، ايوان و آليوشا كم و بيش از ضعيفي و رنجوري ارثي كارامازوف برخوردارند.
اين ضعف در دميتري بيشتر به چشم مي خورد. او آدم ساده اي است كه از رنج هاي روحي عذب مي كشد و به هنگام جست وجوي ارزش هاي واقعي، بر راه غم فرسود قلب خطاكار گام مي زند. در جاي پايش بر اين راه، كه با ديدن منظره جنايت از بين رفته و در ميان آشفتگي هاي روحي، او سرانجام خداي خود را مي يابد و آرامش درونيش را باز مي ستاد.
او آشكارا از روحش كه كوتاهي و قصور نموده است، انتقاد مي كند و با حق شناسي قبول مي كند كه براي ديدن روشنايي، ابتدا بايد تطهير شود، «من شكنجه و عذاب تهمت را مي پذيرم و رنج خجالت را مي كشم. رنجبري را مي طلبم، چون تنها رنجبري مي تواند روح مرا پيراسته كند... اما گوش دهيد. براي آخرين بار مي گويم كه من گناه خون پدرم را به گردن نمي كشم».
«فئودورداستايوفسكي» (1881-1821) خالق رمانهاي ارزشمند «جنايت و مكافات» ، «برادران كارامازوف» و«ابله» نزد افراد فرهنگي، شناخته شده است. احتمالاً هيچ نويسنده‌اي نتوانسته همانند او پر قدرت و در اوجِ احساس، انديشه‌هاي ژرف و عذابهاي وجدان بشري را توصيف كند.
داستايوفسكي در بسياري از آثارش به تشريح خصوصيات انسانها مي‌‌پردازد. ذره‌بين هنرمندانة او ايمان، رنج، تنهايي، عشق، گزينش بين خير و شر، لطف خداوندي، رهايي از گناه و... را درشت مي‌كند. او اغلب به درون ذهن شخصيتهاي آثارش نقب مي‌زد وخواننده را به مكاشفه‌اي دروني با آنها فرا مي‌خواند، كه رهاورد اين كار او شناخت مفاهيم عميق زندگي است.
درك مصائب و مشكلات مردم روسيه، حضور در ميان مردم و بازداشت چهار سالة او در زندان سيبري به دليل انتقاد از اوضاع و شرايط موجود از مهمترين اتفاقات زندگي وي‌به شمار مي‌رود.آشنايي او با زندان و جانيها و آدمكشها و فضاي دهشتناك و مخوف آنجا، در آثارش به خوبي مشهود است.
يكي ديگر از مسائلي كه در نقل خاطره از زبان داستايوفسكي بارز وآشكار است و اهميـّت خاصي دارد، دنياي لطيف و پاك كودكي است. مكان وقوع خاطره (برخلاف زندان كه پر از سياهي و نكبت است) سر سبز و جنگلي است، و همراه با مناظر زيباي طبيعت و چه بهتر كه كودك همراه با تركه‌اي از درخت فندق، در چنين جايي غرق در دنياي كودكانه‌اش باشد.
داستايوفسكي اشتياق وافري به دنياي لطيف كودكان داشت ، او قصد داشت اگر فرصتي پيش آمد فصولي از كتابهايش را برگزيند و آنها را به صورت مجموعه‌اي مجزا براي بچـّه‌ها چاپ كند ، امـّا متاسفانه براي انجام آن زنده نماند. دو سال بعد از مرگش، درسال 1883 ميلادي كتابي به نام «بچـّه‌هاي روسي» به چاپ رسيد كه شامل داستانهاي كوتاهي از او بود
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
کودکی نیکیتا/ الکسی نیکولایویچ تولستوی

1026_orig.jpg


کودکی نیکیتا [Detstvo Nikity]. داستانی از الکسی نیکولایویچ تولستوی (1) (1882-1945)، نویسنده روس که شرحی است از زندگی در یک خانه روس در رژیم تزاری و در اواخر قرن نوزدهم. نیکیتا فرزند مالکی در اراضی حوزه ولگا است. نویسنده با دقت زیاد به تشریح روحیه کودک پرداخته است، به بازیهایش و مسائل مورد علاقه‌اش و تخیلات و نخستین عشقهایش، و سپس به روحیه کودکان دور و بر او؛ خواه مثل خود او فرزند ملاکین باشند یا بچه‌های خرده‌مالکان دهات اطراف. پدر نیکیتا مردی است شاداب اما بی‌فکر که ثروت خود را صرف خریدهای بیهوده‌ای می‌کند که خیال می‌کند پرمنفعت است. علاوه براین، آدم بی‌احتیاطی هم است، کما اینکه یک بار در بهار و زمان طغیان آب نزدیک بود غرق شود. مادر شخصیتی بسیار لطیف و بامحبت است که دائماً نگران پسر و شوهرش است. داستان پر است از شخصیتهایی متنوع، از کارگران و خدمه املاک گرفته تا مباشر، که مرد خوبی است و دائماً در انتظار نامه‌های نامزدش، که معلمه‌ای در شهر است، به سر می‌برد. طبیعت روسیه زیربنای این تابلوست. داستان در زمستان شروع می‌شود، زمستان آن مناطق با کوهی از برف و سرمایی گزنده، برف‌بازی کودکان و جنگ بچه‌های دو دهکده با گلوله برفی. سپس بهار فرا می‌رسد و طغیان رودخانه، منطقه را به دریاچه‌ای عظیم بدل می‌کند؛ پرندگان مهاجر بازمی‌گردند و تمام طبیعت با سروصدا از خواب برمی‌خیزد. با فرارسیدن تابستان، پدر و پسر هردو به کار در مزارع می‌پردازند، ولی خشکسالی ناگهانی، تمام محصولات را به خطر می‌افکند و شبح قحطی همه جا را فرامی‌گیرد. ناگهان در آخرین لحظات توفانی درمی‌گیرد و منطقه را سیراب می‌کند. داستان با رسیدن پاییز و عظمت خانواده به شهر سامارا (2)، که قرار است نیکیتا در آنجا به مدرسه برود، پایان می‌پذیرد. پسر ناگهان متوجه تفاوت اساسی شادیهای روستا و جو غم‌آلوده شهر می‌شود.
استعداد نویسندگی تولستوی بیشتر در تشریح و تصویر طبیعت، اشخاص و یا اشیاست که با برجستگی شگفت‌انگیزی ترسیم شده‌اند، و نکات مربوط به روحیه و جنبه‌های روانی کودکان بسیار مؤثر است. در اینجا نویسنده شباهت زیادی به نویسنده همنامش، لیف تولستوی (3)، و کتاب او کودکی، نوجوانی، و جوانی پیدا می‌کند، و از جهت تشریح طبیعت روسیه به نویسنده مشهور دیگری به نام سرگئی آکساکوف (4)، که از طرف مادری قوم و خویش او بود، نزدیک می‌شود. تولستوی این داستان را در 1919-1920، که در پاریس جزو مهاجرین روسی جریان انقلاب بولشویکی بود، نوشت که در مجله روسی زبانی که در پاریس منتشر می‌شد به چاپ رسید (1920). بعدها، وقتی تولستوی به شوروی بازگشت، کودکی نیکیتا بارها و بارها تجدید چاپ شد.

دکتر ایرج علی‌آبادی. فرهنگ آثار. سروش.

1.Aleksei Nicolaevic Tolstoi 2.Samara 3.Lev Tolstoi 4.Sergei Aksako
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
آبهای بهاری/ ایوان سرگیویچ تورگنیف

1500_orig.jpg


آبهای بهاری [Vesnie vody]. داستانی از ایوان سرگیویچ تورگنیف (1) (1818-1883)، نویسنده روس، که در 1871 منتشر شد. تقریباً مانند جمله آثار این نویسنده اینجا هم پای عشق در میان است، منتها عشقی آغشته به بدبینی رمانتیک ‌وار. سانین (2)، جوان اصیل‌زاده روس که موقتاً به فرانکفورت آمده است، به جمّا (3)، دختر جوان و شایسته ایتالیایی دل می‌بازد. این دختر نامزد یک آلمانی ثروتمند و کم‌شعور است. به دنبال دوئل قهرمانانه‌ای که سانین برای آبروی دختر جوان به آن تن می‌دهد، جمّا نیز به نوبه خود عاشق او می‌شود. دو نامزد تازه محتاج پول می‌شوند. سانین راه ویسبادن نزدیکترین شهر را در پیش می‌گیرد تا یکی از املاکش را به زن روس پولداری که در آنجا به سر می‌برد بفروشد. این زن زیبای هوس‌باز هم شیفته سانین می‌شود و موفق می‌شود که او را از اندیشه نامزدش منصرف کند. سی سال بعد، سانین با نگاهی به گذشته خبردار می‌شود که جمّا همسر و مادر نیکبختی شده است و اکنون در امریکا به سر می‌برد. تورگنیف همه‌جا بر پایه طبیعت قلم می‌زند. خود او درباره آبهای بهاری می‌نویسد: «این قصه‌ای است که بر خود من گذشته، زندگی خودم است و به همین دلیل برای نوشتنش هیچ رنجی نکشیده‌ام.» نیروی تجسم این داستان در همین است. چهره‌ها به قدری روشن ترسیم شده‌اند که هرخواننده‌ای آنها را آشنا می‌یابد.

جهانگیر افکاری. فرهنگ آثار. سروش.

1.Ivan Sergeevic Turgenev 2.Sanin 3.Gemma

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
رستاخیز/ لئو نیکولایویچ تولستوی

1084_orig.jpg


رستاخیز [Voskresenie]. رمانی از لئو نیکولایویچ تولستوی (1)(1828-1910)، نویسنده­ی روس، که در 1899 منتشر شده است. این رمان یکی از مهم­ترین آثار خلاق تولستوی است که در آن، دریافت وی از هنر در خدمت اخلاقیات آشکارا جلوه­گر می­شود. با این همه، در این اثر جنبه­ی هنری بر جنبه­ی اخلاقی تفوق دارد و دعوی و جهت­گیری نویسنده به تمامی در خلاقیت و آفرینندگی او مستحیل گشته است. عنوان رمان را می­توان با دو وجود متضاد، یکی نخلیودوف(2) و دیگری کاتیوشا ماسلووا(3) مربوط دانست. کاتیوشای جوان و پرملاحت، که تسلیم ستایشگریهای ارباب جوان خود و شیفته و مجذوب او شده است، با دادن کفاره­ی گناهی که در واقع از او سر نزده، رستاخیزی معنوی می­یابد؛ در نخلیودوف، به برکت شهادت دختری که قربانی او شده، دگرگونیی پدید می­آید و آن دختر از لحاظ معنوی وی را به راه راست رهنمون می شود. کاتیوشا، که ارباب جوان او را فریفته و سپس رهایش کرده، چون بر اثر مرگ فرزندش نتوانسته است خود را کنترل کند به فحشا تن می­دهد. هیئت دادرسان، که از قضا فریب­دهنده­ی او، نخیلودوف، نیز عضو آن است، وی را به این اتهام ناروا که یکی از مشتریان خود را مسموم ساخته، به زندان با کار محکوم می­سازد. نخلیودوف، در قبال رأی ظالمانه­ی دادگاه، که بیهوده می­کوشد مانع صدور آن گردد، در کنه ضمیر خویش احساس ندامت می­کند و خواهان بازخرید گناه خویش است. دختر، که در گذشته با زیبایی خود او را مجذوب خویش ساخته بود، اکنون با ظاهری مفلوک در برابر او پدیدار می­گردد و او فقط خود را مسئول خواری دختر می­دانند و می­خواهد گناه خود را جبران کند. از این رو، تا سیبری به دنبال محکوم می­رود، به این نیت که با وی ازدواج کند؛ لیکن، دختر نمی­پذیرد و وجود خود را وقف مردی دیگر می­سازد که مهر و محبت او، به نظر وی، به خلاف مهر و محبت تخلیودوف، با بازخرید گناه توجیه نمی­شود. اگر رستاخیز را با دو رمان بزرگ دیگر تولستوی، یعنی جنگ و صلح و آناکارنینا بسنجیم، از نظر یکپارچگی و وحدت و کمال تألیف بر آنها برتری دارد.
آلبر روسل (4) (1869-1937)، آهنگساز فرانسوی نیز ، در 1903 یک پرلود سمفونیک به نام رستاخیز [Resurrection] ساخته است.

احمد سمیعی (گیلانی) . فرهنگ آثار. سروش.


1. Lev Nikolavic Tolstoi
2. Nechliudov
3. Katiusa Maslova
4. Alvert Roussel
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
سه تفنگدار/ آلکساندر دوما (پدر)

451_orig.jpg




سه تفنگدار [Les Trois Mousquetaires]. رمان تاریخی آلکساندر دوما (1) معروف به دومای پدر، (1802-1870)، نویسنده فرانسوی، که با همکاری آدرین مارکه (2)، طراح اولیه آن، نوشته شده و در 1844 انتشار یافته است. قهرمانهای این وقایع، چهار اصیل زاده از تفنگداران لوئی سیزدهم هستند که دوستانی صمیمی و جداناشدنی­اند. آتوس (3) همان کنت دو لا فر (4) است که به دلیل ازدواج با زنی ماجراجو از ناچاری تفنگدار شده است. وی روحیه­ای رؤیاپرداز و نجیب و پرمناعت دارد. پورتوس (5)، که نام اصلی او والون (6) است، غول­پیکری است خوش­قلب و خودنما. آرامیس (7) با شوالیه اربله (8) که ماجرایی عشق­بازانه موجب سلب رسالت دینی از او شده است و پیوسته میان حال عرفانی ابهام­آلود و مهارتی در دسیسه­ و عشقهای پنهانی در نوسان است. دارتانیان (9) از اهالی کاسکونی (10)، که مردی است باهمت و حیله گر با پس­اندازی ناچیز و از شهرستان زادبوم آمده است، به سه یار اول می­پیوندد و بعداً قهرمان داستان می­شود. وی که در هوای تفنگدار شدن است، از طریق دوئل با هریک از آن سه یار، که به حمله مشترک پیروزمندانه­ای به نگهبانان کاردینال ریشلیو (11)، دشمن دیرینه تفنگداران شاه، می­انجامد، با آنان رفیق می­شود. برحسب اتفاق، دارتانیان با میلادی (12)، از عمال کاردینال، که همان نخستین همسر آتوس باشد، درگیر می­شود؛ به گونه­ای که این جاسوسه خطرناک وارد کارهای سه تفنگدار می­شود و به هوای انتقام­جویی در پی آنان است. عشقی که دارتانیان نسبت به کنستانس بوناسیو (13) ندیمه وفادار آن دوتریش (14)، دارد، مهمترین خوان داستان را پدید می­آورد. زیرا ملکه دوازده الماس نشان اهدایی شاه را به معشوق خویش، باکینگم (15)، هدیه کرده است. کاردینال قصد لکه­دار کردن ملکه را دارد؛ از اینرو، به لوئی سیزدهم توصیه می­کند تا به ملکه بگوید که در مجلس رقص آتی دربار باید آن جواهر را پیرایه خود سازد؛ به طوری که چهار یار، با برخورداری از کمک کنستانس باوفا، سفری خطرناک را به انگلستان در پیش می­گیرند و دسیسه­های مزدوران کاردینال را خنثی می­کنند تا جواهرات را بازیابند. آتوس، پورتوس و آرامیس از معرکه بیرون رانده می­شوند، تنها دارتانیان مأموریتی را که به وی محول شده است به سرانجام می­رساند. شبح مخوف میلادی برفراز آخرین ماجراها چرخ می­زند. وی می­کوشد تا تفنگداران را مسموم سازد و فلتون (16) غیرتی و متعصب را می­دارد که دشنه در پیکر باکینگم بنشاند، و کنستانس بوناسیوی تیره­بخت را با زهر خوراندن هلاک می­کند؛ سرانجام وی به دست چهار یار می­افتد که لرد وینتر (17)، برادرشوهر دوم میلادی که به دست همسرش به قتل رسیده است نیز به آنان می­پیوندد. وی محکوم به مرگ می­شود و اعدام می­گردد. سه تفنگدار چنان موفقیتی کسب کرد که جز با موفقیت زندگی و ماجراهای عجیب و حیرت­آور رابینسون کروزوئه یورکیملاح، در متجاوز از یک قرن بیش از آن، قابل قیاس نیست. همه رویدادها در فضایی راحت و طبیعی جریان می­یابد که همواره چندان که به ظاهر می­نماید سطحی نیست. مهارتی که برای هدایت اثر در مسیر پیشرفته به کار رفته است، در هیچ اثری از این نوع نمی­توان بازیافت. طرز شروع داستان سه تفنگدار را می­توان به راحتی در خاطرات دارتانیان (18)، اثر ژ.س. کورتیلز دو ساندراس (19)، بازشناخت، تا به حدی که بعضی از منتقدان، از جمله کرار (20)، درکتاب تقلبات ادبی مکشوفه، آن را سرقت ادبی ننگینی بیش ندانسته­اند. در حقیقت، دوما توانست از انبوه به هم ریخته نوشته­های تاریخی-افسانه­ای، اثری بس اصیل و باروح بیرون کشد که اگر او نبود به بوته فراموشی سپرده می­شد. در پاورقی رمان اسرار پاریس، اثر اوژن سو (21) آلکساندر دوما، با بهره­جویی از جاذبه تاریخ فرانسه در میان عامه مردم و با استفاده از انتشار خاطرات، در پی جنبش پردامنه­ای که تاریخ جدید فرانسه را در آغاز قرن نوزدهم پدید آورده بود، نوع ادبی تازه­ای آفرید. دوما، که بنیادگذار این نوع ادبی است، در این زمینه همچنان به عنوان سرمشق باقی ماند. برای خلق این نوع ادبی دورگه، نیروی حیاتی سرکش، قوه تخیل سرشار و قلم روان او ضرورت داشت. در بین دویست و پنجاه جلد رمان، خاطرات و سفرنامه­های این نویسنده و آثار بی­شمار اخلاف او، سه تفنگدار همچون شاهکاری بی­همتا خودنمایی می­کند و هنوز هم یکی از پرخواننده­ترین کتابهای سراسر جهان است.
موفقیت سه تفنگدار چندان عاجل و کامل بود که دوما ناگزیر شد آن را پی گیرد. و این کار را تنها یک سال پس از انتشار سه تفنگدار با نگارش رمان پس از بیست سال [Vingt ans après]، انجام داد. بیست سال از آن زمان که آتوس، پورتوس و آرامیس و دارتانیان دلاوریهای پرسروری نشان می­دادند گذشته است. پس از دوران تسلط ریشلیو، دوره­ای گذاری مقرون به حیله­گری و سیاست­بازی پیش آمد که در آن مازارن (22) پیروز شد. وی، که به مردان وفادار و جازم نیاز داشت وجود دارتانیان را که هنوز تفنگدار بود مفید تشخیص داد. آنگاه، دارتانیان امیدواری پیدا می­کند گروه کذایی چهار نفری را، که دست زمانه و حوادث آن را پراکنده ساخته است، گرد آورد. ولی تنها پورتوس خوش­قلب، که همان بارون دو والون دو براسیو دو پیرفون (23) ثروتمند کنونی باشد، به او پیوست. آرامیس، که در جمعیت مذهبی وارد شده بود، از آنجا به فروند (24) می­پیوندد و با مادام دو لونگویل (25) توطئه­هایی می‌چیند. آتوس، که از نو عنوان کنت دو لافر گرفته است در قصر کوچکی در روستا عزلت گزیده و مراقب تعلیم و تربیت پسرش رائول (26)، وکنت دو براژلون (27)، یادگار با مادام دو شوروز (28) است. وی نیز از فروند هواداری می­کند. سرتاسر بخش اول رمان به شرح تاریخچه این آشوب بزرگ به ضد قدرت سلطنت، یعنی به آشفتگیهای ناشی از آشوب فروند، فرار دربار به سن ژرمن (29)، اختصاص یافته است. ولی چهار قهرمان، بی­خبر در انگلستان به هم می­رسند؛ دارتانیان و پورتوس از جانب مازارن به نزد کرامول (30) روانه شده­اند، آتوس و آرامیس هم به آنجا آمده­اند تا چارلز اول را از اعدام نجات دهند. هر دو گروه جز ناکامی چیزی عایدشان نمی­شود، و خود را در معرض خشم انتقام­جویانه موردون (31)، پسر میلادی، می­یابند که، برکشیده و مورد حمایت کرامول، سایه به سایه در تعقیب آنان است. در جریان سفر بازگشت، چیزی نمانده که موردون کشتی حامل آنان را منفجر کند ولی قهرمانان ما با قایقی می­گریزند. آنگاه، موردون درصدد است آتوس بدبخت را به غرقابی بکشاند و اگر خاطره پسرش او را به یاد وظایفی که نسبت به او دارد نمی­انداخت و وادارش نمی­ساخت خنجری در سینه دشمن خود بنشاند، کمتر توان مقاومت در خویش می­دید. بی­گمان، این اثر فاقد آن حرات زنده­دلانه­ای است که زیور رمان سه تفنگدار بود. درعوض، داستان از تمامی تجربه­های کامل چهار قهرمان، یعنی توطئه­ها و اغراض شخصی، موفقیتهای درخشان از پی بدبیاریها مایه می­گیرد. و این جمله به مجموع داستان رنگ واقعیت بیشتری می­بخشد و با بازسازی تاریخی از نظر امانت کسب امتیاز می­کند.
از سال 1846 تا 1850، آلکساندر دوما مشغول کامل کردن تریلوژی خود با نام ویکنت دو براژلون [Le Vicomte de Bragelonne] بود. در بخش اول، ریشلیوی جبار نشان داده شده بود و در بخش دوم مازارن حیله­گر و مکار و عهد آشفته نیابت سلطنت آن دوتریش؛ در سومی، نویسنده ما را به دوران پرتجمل و پرریخت و پاش نخستین سالهای سلطنت لوئی چهاردهم می­برد. قهرمان داستان باز هم دارتانیان است که اکنون سنی از او گذشته است. وی پیش از هرچیز تصمیمی حیرت­آور می­گیرد، یعنی با ترک گفتن تفنگداران درصدد برمی­آید که به شخصه کار بازگرداندن خاندان استوارت (32) را به سلطنت در انگلستان برعهده گیرد. وی ژنرال مونک (33) را دستگیر می­کند و موفق می­شود او را متقاعد سازد که جلوس چارلز دوم را برتخت سلطنت، به حمایت فرانسه، تسهیل کند و این طلیعه اقبال اوست: از آن پس، وی همواره در کنار لوئی چهاردهم است. آنگاه، رمان با گزارش عشق­بازیهای شاه، سقوط فوکه (34)، عروج کولبر (35)، و سرانجام حیله نو و جسورانه، یعنی تلاش آرامیس که سرکرده یسوعیان شده است، صورت وقایع­نگاری به خود می­گیرد. آرامیس بر آن است که برادر دوقلوی لوئی چهاردهم، همان «مرد پولادین نقاب»، را که بنا به مصالح کشور در خفا مانده است، به جای شاه بنشاند و به کمتر از این رضا نمی­دهد. باز هم دارتانیان حلال مشکلات است. سرگذشت رائول دو براژلون، پسر آتوس، به این صحنه­های حماسی درهم می­آمیزد. رائول، که با دختری به نام دولا والیر (36) بزرگ شده است، از اوان کودکی احساس عمیقی نسبت به او در خود پرورانده است. و هنگامی که معشوقه شاه می­شود، جوانک در طی نبردی خود را به کشتن می­دهد. و آتوس، که پیر شده و آن پسر یگانه فکر و ذکرش بوده است، دیری نمی­گذرد که به او می­پیوندد. پورتوس که در اینجا، همچنان که در رمان پس از بیست سال وی را در پی دارتانیان می­بینیم، در حالی که طاقت خارق­العاده جسمانی خود را در خدمت او می­گذارد، در پیکاری به هلاکت می­رسد. دارتانیان، که مارشال دو فرانس شده است، به ضرب لگد اسب کشته می­شود. تنها آرامیس پس از یارانش زنده می­ماند. رمان ویکنت دو براژلون، به عنوان شرح و وصف دوره­ای تاریخی، چه­بسا در این سه داستان، مهمتر از همه و مطابق­تر با جو و فضای آن عصر باشد. در حالی که رمان سه تفنگدار، مانند رمان پس از بیست سال، دو جلد بیش نیست، رمان ویکنت دو براژلون چهار جلد است. زیرا، داستانی که در آغاز تنها زمینه­ای بود که نقشهای نمایان شیرینکاریهای قهرمانان بر روی آن می­افتاد، اندک اندک به کسب جایگاه نخست گرایش پیدا می­کند. پس، چه­بسا اوگوست ماکه (37) مورخ و همکار دوما، دست کم به اندازه خود او سهم داشته باشد. راستش را بخواهیم، چون آدمی به جنگل انبوه این رمان درهم پیچیده و پرطول و تفصیل، لیکن خوش­پرداخت و خوش­قلم درآید، دیگر چندانی در بند «جدا کردن حسابها» نیست.

احمد سمیعی (گیلانی) . فرهنگ آثار. سروش.
1.Alexandre Dumas 2.Adrien Maquet 3.Athos 4.de la Fere
5.Porthos 6.Vallon 7.Aramis 8.D’Herblay 9.d’Artagnan 10.Gascogne
11.Richelieu 12.Milady 13.Bonacieux 14.Anne d’Autriche
15.Buckingham 16.Felton 17.Winter 18.Memoires de d’Artognon
19.G.C.Courtilz de Sandras 20.Querard 21.Eugene Sue 22.Mazarin
23.Bracieux de Pierrefonds 24.Fronde 25.Longueville 26.Raoul
27.Bragelonne 28.Chevreuse 29.Saint-Germain 30.Cromwell
31.Mordaunt 32.Stuart 33.Monk 34.Fouquet 35.Colbert
36.La Valliere 37.Auguste Maquet
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

سه خواهر/ آنتوان پاولویچ چخوف

912_orig.jpg


سه خواهر [Tri sestry]. نمایشنامه­ای در چهار پرده از آنتوان پاولویچ چخوف (1) (1860-1904)، نویسنده روس، که نخستین بار در 1901 به نمایش درآمد. هیچ­یک از آثار این نویسنده فقر و فلاکت روسیه پایان قرن نوزدهم را به این خوبی نشان نمی­دهد. سه دختر خانم، سه خواهر، که هرسه هم زیبا و طنازند، درشهرستان کوچک دورافتاده­ای عمر می­گذرانند. خواهر بزرگتر، اولگا (2)، که وارد کار آموزشی شده است از آن خوشش نمی­آید و دائم در فکر بیرون رفتن از آن است، اما هیچ اقدامی هم برای عملی کردن رؤیای خود نمی­کند. خواهر دوم، ماشا (3)، که از ازدواج عاشقانه­ای سرخورده است، با همه دنیا سر جنگ دارد و با افکار تیره خود به اینجا پناه آورده است. بالأخره کوچکترین آنها، ایرینا (4)، مثل پرنده­ای سرخوش و شاد است و در آتش کمک به دیگران می­سوزد، اما او هم در هر موردی که می­خواهد کاری انجام دهد سرش به سنگ می­خورد. گرچه ظاهراً سه خواهر متفاوتند، خواست مشترکی هم دارند: هرسه می­خواهند به مسکو بروند و دیگر هم برنگردند. زیرا در اینجا «ملال و خستگی دارد خفه­شان می­کند، مانند علف هرزی که گندم را خفه می­کند». اما از قضای روزگار حادثه­ای اتفاق می­افتد که آنها را از این خستگی بیرون می­آورد. فوجی از نظامیان به شهر کوچک آنها می­آید. ناگهان همه چیز برای سه خواهر رنگ دیگری می­گیرد. معاشرت با افسران شوق زندگی را به آنها بازمی­گرداند. اولگا سوگند می­خورد که با تمام نیرو سعی کند که مدرسه را رها کند. ماشا عاشق فرمانده لشگر می­شود، و ایرینا پیشنهاد ازدواج افسر دیگری را قبول می­کند. افسوس که این رستاخیز بسیار کوتاه است، زیرا نظامیان مجبور به ترک شهر می­شوند. این بازگشت به تنهایی هرسه خواهر را دوباره تسلیم سرنوشت خودشان می­سازد: اولگا، که بیش از آن سست اراده است که در تصمیم خود باقی بماند، به کار در مدرسه ادامه می­دهد؛ ماشا که عشقش تصوری بیش نبود، دوباره به کج­خلقی می­افتد؛ و ایرینا به سبب مرگ نامزدش در سکوت فرو می­رود. دیگر حتی از رفتن به مسکو هم سخنی به میان نمی­آید. آنان تن به قضا می­دهند. چون چاره­ای جز این ندارند. بی ارادگی افراد دربرابر شرایط نامطلوب موجود، عنصر اساسی نمایشنامه همین است. اما نباید تصور کرد که این نمایشنامه فقط تشریح و توضیح خلقیات است. شکی نیست که الهام چخوف مبتنی بر واقع­گرایی است. لکن این واقع­گرایی چنان پر از پژواکهای مختلف است که بالأخره هم از قالب خود بیرون می­زند و به چیزی غم­انگیز بدل می­شود. فراموش نکنیم که ما، در این نمایشنامه، با طرحی از تراژدی مواجهیم. نمایشنامه بارها لحن پیش­گویانه­ای به خود می­گیرد. گواه آن این عبارات است: «چنین به نظر می­آید که توفانی برخواهد خاست ... توفانی که تنبلی و کاهلی، بی­خیالی و ملال دیرپای حاکم بر روسیه ما را از میان خواهد برد... یک ربع قرن دیگر، همه کار خواهند کرد...» بدین ترتیب، این نمایشنامه گواهی بس پرمعناست. و از اینجا می­توان به دلیل محبوبیتی که چخوف در زمان حیات در تمام روسیه از آن برخوردار بود پی برد.

دکتر ایرج علی‌آبادی. فرهنگ آثار. سروش.

1.
Anton Pavlovic Cechov 2.Olga 3.Masa 4.Irina
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
دوئل/ آنتوان پاولوویچ چخوف

2668_orig.jpg



دوئل [Duel] رمانی از آنتوان پاولوویچ چخوف(1) (1860-1904)، نویسنده­ی روس، که در 1897 به چاپ رسید و یکی از مشهورترین آثار او و تصویر تقریباً حقیقی آشفتگی روحی روسها در پایان قرن گذشته است. تقریباً همه شخصیتهای داستان موجوداتی ضعیف­اند و آرمانهایی را می­جویند که خود می­دانند بیرون از دسترس آنهاست و برده­ی عادات خویش­اند.
داستان در شهر کوچکی در قفقاز و در کنار دریای سیاه می­گذرد: لائوسکی(2) که کارمند جوانی است خود را به این شهر منتقل کرده است تا سر و صورتی به زندگی خود که ضایع شده­اش می­داند، بدهد. پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه با رفیقه­ی خود، به سفر می­رود. اما به جای آنکه در صراط مستقیم بیفتد، تمام روز را در خلوت به غذا خوردن و می­زدن و ورق­بازی و نقل داستانهایی بی سر و ته می­گذراند. این لااقل نظر فون کورن(3)، زیست شناس آلمانی الاصل، است. مردی فعال که به شدت از لائوسکی متنفر است، زیرا عقیده دارد که او به حکم قانون تنازع بقا از میان خواهد رفت. نفرت آنها از یکدیگر چنان شدید می­شود که بالاخره فون ### بهانه­ای پیدا می­کند تا با لائوسکی دوئل کند. شب قبل از مبارزه برای لائوسکی بدبخت فرصتی است که درباره­ی خود به تفکر بپردازد. می­بیند که گذشته­اش چیزی جز بیهودگی و بی قیدی و دروغ نبوده است. ترس از مرگ میل به زندگی و زندگی بهتر را دراو بیدار می­کند. قبل از ترک خانه در کمال محبت زن بیچاره­ای را که او قصد ترکش را داشت، می­بوسد و به نظرش می­رسد که زن بی­نظیری است.
دوئل بی نتیجه به پایان می­رسد، اما لائوسکی مرگ را حس کرده است. زندگی تازه­ای را شروع می­کند، با رفیقه­اش ازدواج می­کندو سخت به کارمی­چسبد.
لائوسکی، که یکی از شخصیتهای شاخص هنر چخوف است و شباهت بسیاری به «اوبلوموف» اثر گانچاروف، دارد، ضعیف است و مردد. بی آنکه بخواهد بدی می­کند، نفرت او از اطرافیان خود پوششی است بر نفرتش از خود. برای تبرئه­ی وجدان خود می­کوشد تا به خود بقبولاند که معایبش حاصل زمان و ناشی از قانون توارث است. با این حال، نتیجه­ی این رمان عنصر تازه­ای در بدبینی چخوف وارد می­کند و آن روابط بین لائوسکی و فون کونر است، که در عین دشمنی با یکدیگر هر دو دارای حسن نیت­اند و این روابط، خواننده را به یاد حکایت «یک ناشناس» می­اندازد و نکته­ی کمتر مشهود ولی اساسیی را آشکار می­سازد و آن عشق چخوف به قهرمانانی است که خلق می­کند.

دکتر ایرج علی‌آبادی. فرهنگ آثار . سروش.

1. Anton Pavlovic Cechov
2. Laevski
3. Von Koren
4. Goncaro
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
واشنگتون اسکوئر/ هنری جیمز


977_orig.jpg


واشنگتون اسکوئر [Washington Square]. رمانی از هنری جیمز (1) (1843-1916)، نویسنده امریکایی، که در 1880 انتشار یافت. دکتر اِسلوپر (2) پزشکی مشهور و ثروتمند در میانسالی بیوه شده است. او با دختر معمولی خود که قادر نیست تسلایی بر مرگ همسر او باشد و نیز با پسرش زندگی می‌کند. با آنکه چندان روحیه نیکوکارانه ندارد، یکی از خواهرانش را که بیوه‌ای نه چندان هوشمند است نزد خود می‌آورد که البته مجالست با این خواهر نمی‌تواند در بالابردن قابلیتهای ذهنی دخترش کاترین مؤثر باشد. کاترین که به بیست سالگی رسیده است، با جوان زیبا ولی ورشکسته‌ای به نام موریس تاونزند (3) آشنا می‌شود و موریس به او اظهار علاقه می‌کند. دکتر که می‌داند دخترش معمولی‌تر از آن است که آتش عشقی حقیقی را برافروزد، نسبت به نیت موریس مشکوک است و گمان می‌برد او بیشتر در طمع جهیزیه پول است. پس کاری می‌کند که خواستگار متوجه شود جهیزیه کاترین فقط ارث ناچیز مادر اوست. این یقین از آتش عشق موریس می‌کاهد. پس دکتر دخترش را به اروپا می‌برد، نه برای اینکه عشق خود را به فراموشی سپارد، بلکه به این منظور که مرد جوان او را رها کند. در واقع هرچه موریس سعی می‌کند از او فاصله بگیرد، کاترین که دیوانه‌وار عاشق است سعی می‌کند خود را به وی نزدیکتر کند. آن‌وقت کاغذ خداحافظی صریح موریس به این ماجرا خاتمه می‌بخشد. سالها می‌گذرد. دکتر اسلوپر می‌میرد. کاترین که به زن پیر طنازی تبدیل شده است، هنوز همراه عمه‌اش در واشنگتون اسکوئر زندگی می‌کند. تا اینکه روزی عاشق زیباروی گذشته‌ها، که حالا طاس و چاق شده است بازمی‌گردد. عمه این بازگشت را بسیار رمانتیک می‌یابد، ولی کاترین به سبب سالها رنج ودرد، ذهنی یافته است که از او انتظار نمی‌رفت و خواستگار قدیم را مؤدبانه از خانه بیرون می‌کند. این حکایت، خواه رمان کوتاه باشد یا داستان بلند به شیوه‌ای درخشان و چابک و طنزآمیز نوشته شده است.

صفیه اصفیا (روحی) . فرهنگ آثار. سروش.

1.Henry James 2.Sloper 3.Moris Townsend

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
دوبلینیها/ جیمز جویس

374_orig.jpg


دوبلینیها [Duvliners]. مجموعه داستان­های کوتاه جیمز جویس(1) (1882-1941)، نویسنده­ی ایرلندی، که در 1914 انتشار یافت. این نخستین کتابی است که، پس از انتشار اشعار دوران جوانی وی تحت عنوان موسیقی مجلسی (1907)، او را به مردم شناساند. جویس با این داستانهای کوتاه، که به هنگام اقامت در شهر تریست(2) نوشته است، شهرتی به دست آورد. نویسنده چند نمونه از مردم شهر دوبلین را در این کتاب معرفی و برخی از جنبه­های قراردادی طبیعت انسانی را به آنها نسبت می­دهد. موضع ادبی جویس آشکارا واقع گرایانه است. لکن این واقع گرایی روان شناختی، عینی بودن خود را از بررسی دقیق دنیای درون انسان حاصل می­کند. علاوه بر این جویس در این کتاب، خود را یکی از عمیق­ترین ناظران زندگی بورژواهای عصر خود معرفی می­کند. بعضی از داستانهای وی، چاره ­ناپذیری دردآور فضای پرتشویشی را نمایان می­سازد که جامعه­ی ایرلندی در آن می­زیسته است. درتمام آثار این نویسنده، با وجود نقاب طنز و شکاکیت، برخی از جنبه­های دردناک خاص ایرلندیها به طرزنمایانی نشان داده شده است. لکن در کتاب دوبلینیها است که این تلخکامی پنهان، با صداقت بیشتری بیان شده است. این موضوع به ویژه در داستان «مطابقتها» کاملاً هویداست؛ و آن شرح حال کارمند تنبل و بی‌کاره­ای است که غرق در قرض است و همواره در یک قدمی اخراج از اداره به سر می­برد؛ ولی عیاشی و خوش باشی در نظرش همه­ی بدبختیها را جبران می­کند. داستان با بازگشت این شخص به کانون خانواده­اش پایان می­پذیرد:
او برای فراموش کردن درد و رنج خویش، کودکانش را– در زمانی مادرشان به کلیسا رفته است- کتک می­زند. سطور پایانی داستان با آهنگ ضربه­های کتک هم‌وزن می­شود و این شیوه­ای است که جویس در آثار بعدی خود نیز از آن استفاده می­کند.

در داستان «مردگان»، که آخرین داستان کتاب است، سخن از نوعی کنش و شهود روان شناختی بسیار ظریف در میان است؛ به این معنی که نویسنده در اندرون پریشان زنی فرو می­رود و در اثنای اظهار میل بی‌تابانه­ی شوهرش، به یاد مردی افتاده است که او را دوست می­داشته و به تازگی از دنیا رفته است. این مرد مرده مانع از آن است که زن به میل شوهرش پاسخ دهد، زیرا تنها مردی است که هر گونه حسادت به او بیهوده است و هیچ کاری بر ضد او نمی‌توان کرد. سایر داستانهای کتاب سرشار از روایح دریایی دوبلین است؛ «دوبلین عزیر و کثیفی» که جویس آن همه دوست داشت.

سیروس ذکاء .فرهنگ آثار. سروش
1. James Joyce
2.Trieste
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بادبادک‌باز/ خالدحسینی


2793_orig.jpg


بادبادک‌باز . خالدحسینی . 2003

بادبادک‌باز (The Kite Runner)داستان زندگی امیر، یک پسر بچه‌ی افغانی است؛ از متولد شدنش در افغانستان تا سی و چند سالگی‌اش در آمریکا. کودکی امیر در حکومتی سلطنتی در افغانستان می‌گذرد و نوجوانی او هم‌زمان است با حمله‌ی روس‌ها و متعاقبش، روی کار آمدن طالبان.
در بلبشوی ابتدای جنگ، امیر با پدرش به آمریکا مهاجرت می‌کند. در آمریکا ازدواج می‌کند و پدرش آنجا می‌میرد. داستان از جایی شروع می‌شود که امیر بنا به خواست دوستی قدیمی، دوباره به افغانستان بر می‌گردد. این بازگشت با یادآوری موجی از خاطرات تلخ گذشته همراه است؛ که به مذاق امیر شیرین نمی‌آید. ولی وقتی او افغانستان زیر سلطه‌ی طالبان را از نزدیک می‌بیند، فاجعه تازه آغاز می‌شود.

امیر با سختی بسیار، پسر خدمتکار و دوست دوران کودکی‌اش را از دست طالبان نجات می‌دهد و با خود به آمریکا می‌برد و به فرزند خواندگی می‌پذیرد. پسرک که بخاطر صدمات زیاد روحی و جسمی، افسرده شده، گوشه‌گیر است و با کسی حرف نمی‌زند. بالاخره در یک جشن خانوادگی، زمانی که امیر به یاد کودکی خود و پدر پسرک، بادبادک هوا می‌کند، پسرک اولین قدم‌ها را برای نزدیک شدن به خانواده‌ی جدیدش بر می‌دارد.

بادبادک‌باز، به عنوان یکی از بهترین رمان‌های موجود درباره‌ی تاریخ معاصر افغانستان معرفی شده است. وقتی رمان را می‌خوانید حس می‌کنید ممکن بود همیشه حسرت نخواندن این نوشته‌ی زیبا بر دلتان بماند. ولی چند روزی که از خواندن آن بگذرد، متوجه می‌شوید که قسمت عمده‌ی این پسند، به این دلیل بوده که رمان به شما اطلاعاتی داده که شاید هیچ وقت در عمرتان نمی‌توانستید به دست بیاورید؛ مگر به قیمت یک سفر چند ماهه به افغانستان. اطلاعاتی از زندگی روزمره‌ی مردم افغان، که در حد "جمعه" در "روبان قرمز" حاتمی‌کیا از ایشان می‌دانستیم؛ و نیز درباره‌ی طالبان.

به گمانم خانم آلنده پاراگراف تحسین رمان را در همان چند روز اول اوج احساسات نوشته‌اند که: "این از آن رمان‌های فراموش نشدنی است که سالها با تو می‌ماند. تمام موضوعات ادبیات و زندگی در این رمان فوق‌العاده جمعند: عشق، افتخار، تقصیر، ترس و رهائی."

اتفاقات رمان، روزمره‌ی زندگی ما نیستند. ضربه‌ها عمیق و ناگهانی وارد می‌شوند و حتی خواننده را وا می‌دارند دعا کند که "کاش همه‌اش خواب باشد".
سیر داستان به طرز عجیبی پر از رنج است، به نحوی که خواندن آن به افراد پیر و بیماران قلبی توصیه نمی‌شود. طیف این رنج از نسل‌کشی وحشتناک در یک دهکده‌ی شیعه‌نشین، فقط به جرم مذهب شروع می‌شود، با تبدیل شدن افغانستان پر از شور زندگی به کشوری مرده و خموده زیر چنگال طالبان ادامه می‌یابد و با دست‌فروشی و دوره‌گردی یک استاد سابق دانشگاه کابل، در آمریکا خاتمه می‌یابد.

وقتی داستان را ورق می‌زنی با خودت فکر می‌کنی واقعا چرا این مردم در برابر اینهمه بدبختی چیزی نمی‌گویند؟ این رفتار چیزی ورای تحمل و صبر و شکیبایی است. این سکوت دائمی نه فقط در جنگ که در صلح و در برابر ظلم هم دیده می‌شود. اینکه مردی بداند عقیم است و پسرش، حاصل رابطه‌ی نامشروع همسرش با آقای خانه، و در عین حال، باز هم مثل هم‌دمی با وفا برای آقای خانه چای بیاورد و لباس‌هایش را بشوید؛ محل تعجب و تفکر عمیقی‌ست. و به یاد احمدشاه مسعود می‌افتی و اینکه آیا واقعا او افغانی بود؟ و نمی‌فهمی چرا خالد حسینی چنین تصویر پست و زبونی از مردمش به خورد دنیا داده است؟

ولی شاید تصویری که حسینی از طالبان رسم می‌کند، نقشی واقعی‌تر باشد. او طالبان را نه مجریان اسلام واقعی ــ آنگونه که برای مردم دنیا تعریف کرده‌اند ــ که آنها را به صورت واقعیشان، یعنی زیاده خواهانی شهوت‌پرست معرفی می‌کند که از دین فقط ریش بلند را فهمیده‌اند و بس.
صحنه‌ی سنگسار کردن زن و مردی که می‌گویند زناکارند، وسط دو نیمه‌ی فوتبال! و مردمی که سکوت می‌کنند و فقط گاهی آهی می‌کشند، به دست مردی که چند صفحه بعدتر، می‌فهمیم از کودکی افکاری فاشیستی ـــ به نوعی مرید هیتلر ـــ و شخصیتی منحرف داشته و حالا هم با پسر بچه‌ها سر و سری دارد، واقعا تکان‌دهنده است.

اگرچه بادبادک‌باز می‌خواهد زندگی مردم افغان را در زمانی که افغانستان درگیر جنگ است و زیر چکمه‌های نظامیان آمریکایی، نشان دهد؛ اما در فصل مهاجرت به سبب حمله‌ی قوای روس، آمریکا تنها کشوری ست که از آن به عنوان مامن افغان‌های جنگ‌زده، نام برده می‌شود. در واقع با وجودی که زندگی در آمریکا برای افغان‌هایی که در کشور خود هرکدام جایگاه خود را داشته‌اند، بسیار سخت است؛ ولی آنها این را می‌پذیرند. زیرا زندگی جدید، هرچه که باشد، بهتر است از خطر کشته‌شدن به دست روس‌ها و یا شکنجه‌ی مداوم توسط طالبان.

در کنار بزرگ‌نمایی جایگاه آمریکا در فصل مهاجرت، که شاید یکی از دلایل فروش بالای کتاب در آمریکا باشد؛ نویسنده نقش ایران را کاملا نادیده می‌گیرد. ایران بزرگترین میزبان افغان‌های مهاجر بوده و با وجود نزدیکی فرهنگی دو کشور، و ارتباط بین ایران و افغانستان قبل از جنگ ــ که در داستان هم به کرات از آن نام برده می‌شود ــ این واقعیت انکارناپذیر است.

با وجود استقبال کم‌نظیر در دنیا ــ بادبادک‌باز دو سال در فهرست پرفروش‌ترین‌ها بود و تاکنون بیش از پنج میلیون نسخه به فروش رسیده است ــ در خود افغانستان استقبال زیادی از کتاب نشده است. کتاب که به زبان انگلیسی نوشته شده، در واقع برای خواننده‌ی بیگانه‌ای که این اتفاقات را ندیده، جذاب است ولی برای خود افغان‌ها جذابیتی ندارد. حتی اعتراضات پراکنده‌ای هم به نمایش شخصیت‌های هزاره‌ای و پشتوی رمان شده است.

بادبادک‌باز در سال 2003 میلادی در آمریکا منتشر و در بهار 1384 به فارسی ترجمه شده است.

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ماجراهای شرلوک هولمز/ آرتور کانن دویل

1491_orig.jpg



ماجراهای شرلوک هولمز [Adventures of Sherlock Holmes] عنوانی که مجموعه حکایتها و رمانهای پلیسی سر آرتور کانن دویل (1859-1930)، نویسنده انگلیسی، تحت آن شهرت دارد و بیشتر آنها بین 1891 و 1925 نوشته شده است. داستانها و رمانهایی که در مورد شخصیت فعال شرلوک هولمز ساخته شده است، مجموعه‌ای است در حدود ده کتاب. اولین کتاب این مجموعه، "لکه سرخ" (1887)، از همان ابتدا همه خصوصیتهای شیوه کانن دویل را در بر دارد که، اگر نه خالق رمان پلیسی، عامل عوام‌پسندی آن است و توانسته است جنبه علمی جذاب و پر وجهه‌ای بدان ببخشد. کارآگاه شرلوک هولمز یادآور نخستین کارآگاه رمانهای بزرگ پلیسی در ادبیات مدرن، یعنی اوگوست دوپن، زاده ادگار آلن پو است. وانگهی، در این حکایت، همان‌گونه که در بسیاری از حکایتهای دیگر، ماجرای پلیسی صرفاً نیمی از کتاب را اشغال می‌کند: همین که قاتل کشف شد، بیست یا سی سال به عقب برمی‌گردیم تا، به روش معروف گابوریو، وقایع را از منشأ آن پی‌ بگیریم. پس از آن، "نشانه چهارتاییها" (1899) می‌آید که باز هم آشکارا تحت تأثیر پو است. موضوع این اثر یادآور موضوع قتل در کوه مورگ است - داستانهای شگفت‌انگیز – با این تفاوت که یک بومی جایگزین میمون شده است. این بار نیز نویسنده، چون به اواسط حکایت می‌رسد، به روایت بلندی درباره گذشته دست می‌زند. پس از آن، خود ماجراهای شرلوک هولمز در دو کتاب می‌آید که، پیش از آن (دو رو بر 1891)، در مجله‌های مختلف (خاصه در استراند مگزین) انتشار یافته بود. این ماجراها را دکتر واتسون نقل کرده است که در کنار هولمز زندگی می‌کند تا او را از زیاده‌روی در مصرف داروهای مخدر معالجه کند. در بیشتر یا شاید هم در تمامی این ماجراها، نقش مهمی برای شخص خائن، پروفسور موریارتی،‌ در نظر گرفته شده است؛ جنایتکار نابغه و نیرنگ‌بازی که از هر نظر در خور مقایسه با هولمز است. کتاب با حکایت نبرد واپسینی پایان می‌گیرد که دو حریف در کوههای سوئیس رو در رو به عمل می‌آورند؛‌ نبرد تن به تنی که، در پایان آن،‌ هر دو با هم به ته دره می‌روند.
خاطرات شرلوک هولمز، که در 1893 در یک کتاب گرد آمده است، جزو همان مجموعه است. اما جند سال بعد، خوانندگان وفادار کانن دویل از دو کتاب بازگشت شرلوک هولمز (1904) نیز با همان اشتیاق استقبال کردند و دریافتند که تنها موریارتی مرده است. هولمز زنده مانده بود اما گذاشته بود شایعه مرگش قوت بگیرد تا مراقب اعضای دیگر باند خطرناکی که پرفسور موریارتی هدایت می‌کرد باشد و غافلگیرشان کند. او، در واقع، درست به موقع به لندن بازگشته بود – خانه خالی- تا سرهنگ موران را، که فعالیتش را از سر گرفته بود و لرد جوانی را با تفنگی خاص کشته بود، به دام بیندازد. عموماً به نظر می‌آید که کانن دویل نمی‌تواند، بدون در نظر آوردن منشأ دور جنایت در درون یک باند سازمان‌یافته از خلافکاران و هرج و مرج‌طلبان و از این دست، آن را به تصور در آورد( «عینک طلا»، «دومین لکه»، «رقصنده‌ها» و جز آن). یکی از نمونه‌های شاخص "دره وحشت" است؛ رمان بلندی آکنده از دسیسه‌ها که در آن بار دیگر موریارتی حضور دارد و یک باند جنایتکار منسوب به یک انجمن زیر زمینی همه منطقه را به وحشت می‌اندازد. بخش دوم آن، که طبق معمول به نقل گذشته اختصاص یافته است، به اندازه یک رمان پلیسی دیگر اهمیت می‌یابد. از جمله حکایتهای مهم دیگر باید از داستان معروف سگ خا نواده باسکرویل نام برد که محیط و حال و هوای آن بسیار ساخته و پرداخته است.
آخرین کتاب این مجموعه، در سال 1927 تحت عنوان پرونده‌های شرلوک هولمز منتشر شد که وجه تمایز آن با ماجراهای دیگر نگارش آن به اول شخص است. اما نویسنده در این اثر نشانه‌هایی از ضعف بروز می دهد و این رمان، در مجموع، در حد آثار دیگر او نیست. ارزیابی تأثیر آثار کانن دوبل بر تحول رمان پلیسی معاصر کار ساده‌ای نیست. با این حال‌، شکی نیست که روش انتزاعی و علمی هولمز، در مقابل ساده‌نگری صمیمانه دکتر واتسون و غالباً ذهنیت بسته و پیش پا افتاده پلیس رسمی،‌ راه‌گشا بوده است و، زان پس، نویسندگان بی‌شماری در زمینه رمانهای پلیسی این راه را پیموده‌اند. پوارو، کارآگاه متکبر و شخصیت معروف آگاتا کریستی، گویی کاریکاتوری است از تکبر هولمز،‌ ظرافت هنرمندانه و علمی، "فیلو وانس" زاده سی. سی. وان داین نیز یادآور هولمز ویولونیست و دوست‌دار هنر است.
مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش.

1.Sir Arthur Conan Doyle 2.A Study in Scarlet 3.Auguste Dupin 4.Edgar Allan Poe 5.Gaboriu 6.The Sign of Four 7.Strand Magazine 8.Watson 9.Moriarty 10.The Memoirs of Sherlock Holmes 11.The Return of Sherlock Holmes 12. The Empty House 13.Moran 14. The Valley of Fear 15.The Case Book of Sherlock House 16.Poirot 17.Agatha 18.Philo Vance 19.S.S. Van Dyne

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
عقاید یک دلقک/ هاینریش بل

941_orig.jpg


عقاید یک دلقک [Ansichten Clowns]. رمانی از هاینریش بل (1) (1917-1985)، نویسنده آلمانی، که در 1963 منتشر شد. هانس اشنیر (2) دلقک، تنها به اتاق خود در بن (3)، پناه برده است و چند ساعت شکست‌های زندگی عاطفی و حرفه­ایش را جمع­بندی می­کند تا بعد برود مانند گدایی بر پله­های ایستگاه راه­آهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست داده است و هم امروز باید از سفر ماه عسل به رم بازگردد، انتظار بکشد (یا به هرحال چنین وانمود کند). کتاب تک­گویی بلندی، ساخته از «ملاحظات» (یا عقاید) آدمی سرخورده و مایه گرفته از خاطره­های شخصی است که تنها چند مکالمه تلفنی و ملاقات کوتاه پدر آن را قطع می­کند. هانس اشنیر، برخلاف اکثر شخصیتها در داستانهای کوتاهی که بول پس از جنگ نوشته است، در خانواده­ای بورژوا به دنیا آمده است. استعدادش در کار معرکه­گیری، از او (در دل جامعه‌ای مرفه) انسانی مرتد ساخته است. او به نسلی تعلق دارد که اگرچه جوانتر از آن بودند که در آخرین دسته­های هیتلری نام­نویسی کنند اما در میان شعارهای ناسیونال سوسیالیستی بزرگ شده­اند. جامعه نو مرفهی که بر ویرانه­ها بنا شده است، در چشم او به طور قطع مشکوک است؛ بدان لحاظ که دست­اندرکاران آن، که همگی کمابیش بدنام­اند، امروزه به بهای کمی برای خود وجدان راحت خریداری می­کنند: حتی مادر او رئیس «کمیته­ای برای نزدیک ساختن نژادها» است. در حال و هوای بازسازی، کاتولیسیسم به اصطلاح «ترقی­خواه» که در محاول بورژوایی بن خودنمایی می­کند، در ریاکاری عمومی سهیم است. همه ترش­رویی هانس اشنیر بر همین کاتولیسیسم متمرکز است؛ وانگهی انگیخته از دلایلی شخصی است: ماری که مدت شش سال همدم او بود، ترکش گفته است تا با یکی از همان «کاتولیکهای متجدد و سرشار از آینده»، که از دست­اندرکاران جلو صحنه است، ازدواج کند.
اشنیر مدعی است که رنگ و روغن «صادقانه» چهره معرکه­گیر را در برابر ریاکاری اجتماعی قرار می­دهد. اما، دهن­کجی دلقک، که با طرز پاسخی زیباشناختی-اخلاقی شکل می­گیرد، مضحک است. مؤخره عجیب و غریبی که طی آن هانس اشنیر ورشکستگی خود را با خوشرویی به نمایش درمی­آورد، تصویری حاکی از تسلیم و رضا از هنرمند به دست می­دهد. و آخرین کلام رمان می­گوید که، با این حال، «به آوازخواندن ادامه داد». عقاید یک دلقک به حق رمان پایان عصر آدناوئر (6) [صدر اعظم آلمان] است.
1.Heinrich Boll 2.Hans Schnier 3.Bonn 4. .Adenauer

 

rahnama

پدر ایران انجمن
کتاب ثروتمندترین مرد بابل




servatmandtarin_marde_babel.jpg
فوق العاده ترین و بهترین کتابی که تا حال حاضر در باب رموز نگهداری پول و ثروت خواندم همین کتاب است. این کتاب بر اساس کتبیه هایی که از شهر بابل کشف شده و رمز و رازهایی که بابلیان بر روی این کتیبه های گلی در باب پول و رموز نگهداری اون هک کرده اند، توسط جورج اس. سیموئل نوشته شده.
بخشی از این کتاب که مرا خیلی به خودش جلب کرد، می نویسم :
آنگاه از زیر ابروان پرموی خود نگاه موزیانه ای به من کرد و با لحنی خفه و نیرومند گفت : ” راه دولتمندی را هنگامی یافتم که متوجه شدم بخشی از درآمد من متعلق به خودم است و باید آن را برای خود نگاه دارم. تو نیز چنین کن. “
آنگاه با نگاهی نافذ به من خیره شد و دیگر سخنی نگفت.
پرسیدم : همین؟
گفت : آنچه گفتم کافی است تا دل یک چوپان را به قلب یک رباخوار مبدل سازد.
گفتم : مگر همه درآمد من مال خودم نیست و نمی توانم آنرا برای خود نگاه دارم؟
پاسخ داد : ابدا چنین نیست. مگر تو برای دوختن لباس به خیاط پول نمی دهی؟ مگر برای خرید کفش بهای آنرا به کفاش نمی پردازی؟ مگر برای خرید غذا پول خود را خرج نمی کنی؟ آیا می توانی بدون آن که پول خود را خرج کنی در شهر بابل به زندگی ادامه دهی؟ از درآمد ماه گذشته خود چه داری؟ از درآمد سال گذشته ات چطور؟ ابله! تو به همه کس سهمی از درآمد خود داده ای، الا به خودت. نادان! تو فقط برای دیگران زحمت می کشی. همان بهتر که برده باشی و در مقابل پولی که بابت خوراک و پوشاک به تو می دهند، کارکنی.
نام : ثروتمندترین مرد بابل
نویسنده : جورج سمیوئل کلاسون، مترجم : مهدی مجردزاده کرمانی
تعداد صفحه : ۱۶۸
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خاطرات خانه مردگان/ فیودور میخایلوویچ داستایفسکی

382_orig.jpg



خاطرات خانه مردگان [Zapiski iz mertvogo dama]اثر معروف فیودور میخایلوویچ داستایفسکی(1821-1881)، نویسنده روس، منتشر شده به سال 1861، یعنی پنج سال پس از رهایی او از زندان بااعمال شاقه. داستایفسکی، در پایان محاکمه گروه انقلابی پتراشفسکی، نخست محکوم به اعدام شد، سپس حکم اعدامش به زندان بااعمال شاقه تخفیف یافت و در 1849 به تبعیدگاه سیبری فرستاده شد. خاطرات خانه مردگان که مردی به نام آلکساندر پتروویچ گوریانچیکر به سبک اول شخص نقل می‌کند، زندگی نویسنده را در زندان شرح می‌دهد و به ویژه چیزی را وصف می‌کند که می‌توانیم «انسانیت در زندان» بنامیم. این کتاب از لحاظ ادبی شکل خاصی دارد، یعنی از داستان‌های مجزایی تشکیل شده که محتوای مشترکی پیوند میان آنهاست. نویسنده نه تنها از زندان سیبری و شرایط زندگی حاکم بر آن شرح کاملی می‌دهد، بلکه به توصیف عده‌ای از محکومان نیز می‌پردازد و با روان‌شناسی دقیقی حالات آنها را مشاهده و ترسیم می‌کند. نویسنده در طول دوران زندانش، با وجود رنجهای جسمی و روحی، از بررسی عمیق منشها و خصوصیات روانی روسها دلگرمی واقعی حس می‌کرد. با کسانی که تفاله‌های جامعه شمرده می‌شدند چند سال زندگی کرد و چنین نتیجه گرفت: « من حاضرم شهادت بدهم که در میان جاهل‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین مردمان، در میان تیره‌روزان، نشانه‌هایی تردیدناپذر از معنویتی بی‌نهایت زنده دیده‌ام.» و این عقیده را که برای فهم کلیه آثار او اهمیت دارد حاصل کرد که « تقصیر همانا از بدبختی است و مقصران همانا بدبختانند.» ولی داستایفسکی با همه همدردی خود با این «بدبختان» از اینکه قیافه آرمانی به آنها ببخشد می‌پرهیزد و نمی‌خواهد آنها را به صورت قهرمان درآورد، بلکه،‌ در پرتو دقت روان‌شناختی نیرومند خود، ‌انسانها را به همان صورت که هستند عرضه می‌کند بی‌آنکه جنبه‌های زننده آنها را نادیده بگیرد، و با هنر ستایش‌انگیز خود موفق می‌شود که ویژگی فردی هر کدام از شخصیت‌ها را به خوبی نشان دهد: بعضی از این شخصیت‌ها فراموش ناشدنی‌اند،‌ از جمله: گازین، تاتار مردم‌آزاد، ‌غولی با غرایز جانوران وحشی،‌ آکیم آکیمیچ، افسر سابق قزاق،‌ پای‌بند اصول و مقررات،‌ پتروف، مردی با خلقیات مرموز، همیشه جوینده و منتظر آمدن چیزی، مردد و مضطرب؛ سیروتکین، مردی ساده‌دل و مهربان؛ علی، جوان کوه‌نشین، با روحی پاک و لطیف که داستایفسکی با تنها کتابی که همیشه با خود دارد، یعنی کتاب مقدس، به او خواندن و نوشتن می‌آموزد. خاطرات خانه مردگان که همزمان با خفت کشیدگان و آزردگان منتشر شد،‌ نشان داد که دستایفسکی از زمان نگارش فقیران تحول بسیار یافته است. این کتاب طلیعه ظهور آفریننده آثار بزرگی چون جنایت و مکافات و برادران کارامازوف و شیاطین بود.
ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش.
1. Fodor Michailovic Dostoevski 2. A. P. Goriancciker 3.Gazin 4.Akim Akimyc
5.Petrov 6. Sirotkin
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خاطرات زیرزمینی/ فیودور میخایلوویچ داستایفسکی

خاطرات زیرزمینی [Zapiski iz podpolja]. داستانی کوتاه از فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (1) (1821-1881) نویسنده روس، که در 1864 انتشار یافت. موفقیت این اثر در زمان حیات نویسنده آن به قدری ناچیز بود که بعضی از ناشران گمان نمی‌کردند که در چاپ آثار او لازم باشد که آن را هم بگنجانند؛ بعضی دیگر آن را در میان نوشته‌های کم‌اهمیت جای دادند وحتی زحمت گنجاندن عنوان آن را هم در صحفه اول کتاب به خود ندادند. تنها در قرن بیستم بود که منتقدان متوجه شدند که در مجموع آثار داستایفسکی حقاً باید جای شایسته‌ای به این داستان کوتاه داده شود. این خاطرات اعمال و حرکات مردی را توصیف می‌کند که عمیقاً خودخواه، آزارجو تا سرحد سادیسم، ولی سخت دلبسته به «جوهر» خود و آزادی بدون قید و شرط خویش است. اشخاصی که قهرمان خاطرات را در میان دارند جزو طبقه کارمندان دون‌پایه دولتی‌اند که دست آهنین نظام امپراتوری نیکولای اول آنها را به کلی عاری از شخصیت کرده و گویی از ریشه کنده بود. ولی به زودی بر خواننده آشکار می‌شود که قصد داستایفسکی این نیست که تصویری از خصایص اخلاقی شخصیتهای داستانی خود را به دست دهد، و ما در این کتاب با مجموعه‌ای از تک‌چهره‌ها، از نوع آنچه نویسندگانی مانند چخوف یا سالتیکوف-سچدرین (2) فراوان ترسیم کرده‌اند، روبرو نیستیم؛ بلکه شخصیتهایی که در اینجا آمده‌اند همه تا اندازه‌ای اجزای وجود او و هریک نمادی از یکی از مراحل زندگی درونی او را تشکیل می‌دهد. خاطرات، که به صورت حدیث نفس – یا یاداشت روزانه - نوشته شده است، به دو بخش تقسیم می‌شود، و شکل این دو بخش با یکدیگر بسیار متفاوت است. در بخش اول، قهرمان داستان، انسانی که در «زیرزمین» (نماد جهان درونی) زندگی می‌کند، دغدغه‌ای جز این ندارد که با کلماتی هذیان‌گونه آزادی تام و تمام و حق مخالف عقل بودن خود را اعلام کند. او به مقابله با کسانی برمی‌خیزد که از او می‌خواهند بعضی اندیشه‌های خود را، به عنوان اینکه منطق آنها را باطل می‌شمرد، کنار بگذارد. به او می‌گویند که نمی‌توان با قوانین طبیعت یا مسلماتی مانند این بداهت ریاضی، که دو به علاوه دو می‌شود چهار، سر عصیان برداشت. داستایفسکی به آنها پاسخ می‌دهد «آخر قوانین طبیعت و قوانین ریاضی برای من چه اهمیتی دارند؛ وقتی من به دلیلی از این قوانین و از این دو به علاوه دو می‌شود چهار خوشم نمی‌آید؟» در بخش دوم، قهرمان داستان چند واقعه از زندگی خود را، که به عقیده او باید مؤید نظریه او باشد، حکایت می‌کند. در پایان یک مهمانی –که او موجب دعوت شدن خود را به آن فراهم کرده بود- همراه با دوستانش به یک روسپی خانه می‌رود. در آنجا، وقتی که اوهام مستی فرو می‌نشیند، با ایفای نقش معلم اخلاق در برابر لیزا، همبستر او در یک عیش شبانه، و با توصیف لذات زندگی پاک و شرافتمندانه، از توهینهایی که طی مهمانی تحمل کرده بود انتقام می‌گیرد، و حتی نشانی خانه خود را به لیزا می‌دهد تا در صورت احساس نیاز به بازگشتن به زندگی شرافتمندانه به او مراجعه کند. مدتی می‌گذرد و لیزا نشانه حیاتی از خود نمی‌دهد، تا اینکه یک شب به خانه او می‌رود. او لیزا را با خشونت وحتی بی‌نزاکتی بسیار می‌پذیرد. لیزا نخست از رفتار او حیرت می‌کند، و بالأخره درمی‌یابد که این خشونت رفتار نقابی است که درد بزرگ پنهانی را می‌پوشاند، و در یک حرکت عاشقانه خود را تسلیم او می‌کند. قهرمان پشیمان می‌شود؛ او که از سالها پیش عادت کرده بود که زندگی خود را، مانند یک رمان، با تخیل وقایع آن، از پیش بسازد، با ورود ناگهانی این احساسات حقیقی –عشق یک زن- در زندگی خود، کاملاً متحیر می‌ماند. خجالت می‌کشد و دلش می‌خواهد بتواند «همه‌چیز را تغییر دهد». ولی «از آنجا که عادت کرده است از روی کتابها بیندیشد و تخیل کند»، تخیل بیمارگونه‌اش غلبه می‌یابد و عشق بی‌شائبه لیزا را رد می‌کند و زن بدبخت را، پس از آنکه یک اسکناس پنج روبلی کف دستش می‌گذارد از خانه بیرون می‌راند. لیزا گریه‌کنان می‌گریزد: وقتی مرد متوجه می‌شود که او اسکناس پنج روبلی را گذاشته است، شتابان از پی او می‌رود، ولی او را نمی‌یابد. داستان ناگهان در اینجا پایان می‌یابد و نویسنده با لحنی که خالی از تلخی نیست، از زبان قهرمان خود می‌گوید: «ما را تنها و بدون کتاب بگذارید، خواهید دید که بی‌درنگ رشته فکرمان را از دست می‌دهیم، خود را گم می‌کنیم، نمی‌دانیم به چه چیز معتقد و به چه چیز دلبسته باشیم، نمی‌دانیم چه چیز را دوست یا دشمن بداریم، چه چیز را بزرگ یا خوار بشماریم!»
اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش.
1.Fedor Michailovic Dostoevski 2.Sallykov-Scedrin

 
بالا