• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وصف حالت رو با شعر بگو

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت ...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]
من تنها در ساحلی مینشینم

سکوت اختیار میکنم

چشمانم را به جاده ای دراز میدوزم

تا یک روز انتظار به پایان رسد

من منتظرم...منتظر فانوسی در تاریکی

من جاده ای دراز را به یاد تو میپیمایم

تا یک روز تو را در این جاده بیابم

تنها جاده ای که به کلبه ای کوچک رسد

من در این جاده میمانم
[/COLOR]
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
در زمستانی سرد با دلی رفته زدست
کاش میشد به تو گفت که
تو تنها سخن شعرمنی تو نرو از برمن
تو بمان تا که نمیرد دله من.....
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]
باور کنیم غروب ستاره را
از آسمان یخ بسته جدایی ها
باو ر کنیم هجرت پروانه را
از جنگل های سوخته ی خالی از گیاه
و سیر غریبانه اش را
در فضای دود گرفته ی شهر ها

باور کنیم ظلمات را
در اعماق این شب بی انتها
باور کنیم نیرنگ و ریا را
در پس نقاب های بی رنگ چهره ها




سوگند به روشنایی روز
که آشکار کننده است
وسوگند به سیاهی شب
که پوشاننده است

سوگند به شفق سرخ غروب
وسوگند به
سپیده ی فجر طلوع

سوگند به
مشکاه نور هدایت
در ژرفای فطرت انسان
وسوگند به
جلوه های مهتاب کونه اش
در سیمای پر محبت خوبان

سوگند به تجلی نور
و طراوت برگ سبز درختان

سوگند به سخاوت زمین
و بخشش باران

سوگند به اه برامده از دل
و در سینه مانده اش

سوگند به اه برامده از دل
و در سینه ماندنش

سوگند به اشک سرسخت مردان
وجاری نگشتنش

سوگند به قامت رعنای یار
و برخاستنش

سوگند به ماه شب چهارده
و چهره گشودنش

سوگند به بهار
و گلهای عطر آمیزش

سوگند به جاده ی خالی زمان
وتک سوار بیداد ستیزش
که زمین خواهد لرزید
و زشتی ها را خواهد بلعید
باز باران می بارد
ونهال زیبای عشق می بالد
و آن بهتر از بهترین
و نجات دهنده ی اسیران زمین
می آید.
[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
قصه قصه جا ماندن است ...
به تاخت میرود زندگی ...
من نفس کم میاورم ...
و جا می مانم در پیچ کوچه اش ...
جا می مانم از همسفرانم و تنها می شوم ...
تنها میشوم و گم میشوم ...
گم میشوم و گم میروم ...
گم میروم و آشنا میشوم ...
چه قدر این اهالی آشنا نا آشنایند برای دلم ...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
بازم تو...
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ٬
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که نمی دانی من چگونه عاشقت هستم ٬
لمس کن این با تو نبودن ها را ٬
لمس کن ...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
هر من و تویی
همیشه ما نمی شود
درست مثل
من
و
تو...
4_9_8.gif
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]دیگر چیزی نمانده

تنها چند طلوعی و چند غروبی

مرا به پایان میبرد....

پایانی خسته کننده ،

پایانی سخت

اما

نه پایان همه چیز بلکه

اغازی دوباره...

اغازی بر سر دوراهی

رهی بس طولانی و سخت که ذره ذره جانم را می گیرد .

و شاید هم پرتگاهی عظیم که مرا با خود به اعماق سکون می برد .............

در این بین من مانده ام و دفتری پر از احساس

که کم کم باید ببندمش....


سنگینیه این دفتر شانه هایم را خرد،

ولی

روحم را نوازش می کند،

و کاش سنگینیه این دفتر بر روی شانه هایم جاودانه بود

کاش...


و این

فقط یک رویاست رویایی بس تلخ........
[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]گفته بودي فردا ،
پشت اين پنجره ها ،
غنچه اي مي رويد ،
و کسي مي آيد ،
روشني مي آرد ،
ديرگاهيست که من ،
پشت اين پنجره ها منتظرم ،
ولي اينجا حتي ،
رد پايي هم نيست...[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
"هیچ تقصیر درختان نیست"
ظهر دم کرده تابستان بود،
پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد....

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب....
برق از پولک رفت که رفت....
ولی ان نور درشت ،
عکس آن میخک قرمز در آب
و اگر باد می آمد دل او،
پشت چین های تغافل می زد،
چشم ما بود....
روزی بود به اقرار بهشت...

تو اگر درتپش باغ خدا رادیدی ،
همت کن
و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است

باد می رفت به سر وقت چنار،
من به سر وقت خدا می رفتم....



(سهراب سپهری)[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]این روزها
من همان پری کوچک دریایی هستم
که صدایش را به ازای یک جفت پای زمینی فروخت..
میدانی چقدر میخواهم بگویم دلم تنگت است..
آوازم را فروخته ام افسوس....
[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]به راستی
بهاردرراه است؟!
می اندیشم :
امسال را چگونه گذراندم...!؟
حال باید خوشحال بود؟
یعنی دوباره بهار درراه است!![/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]در نقاشي هايم تنهاييم را پنهان مي كنم
در دلم دلتنگي ام را
در سکوتم حرفهاي نگفته ام را
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسا ل است

ساده مينگرد ...
ساده مي خندد ...
ساده مي پوشد ...

دل من
از تبار ديوارهاي کاهگلي است

ساده مي افتد...
ساده مي شکند ...
ساده مي ميرد...
[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]نه
پرس و جو مکن
حالم خوب است
همین دمدمای صبح
ستاره ای به دیدن دریا آمده بود
می گفت ملائکی مغموم ماه را به خواب دیده اند
که سراغ از مسافری گم شده می گرفت...
2.gif
[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]قصه ام ديگر زنگار گرفت:

با نفس هاي شبم پيوندي است.

پرتويي لغزد اگر بر لب او،

گويدم دل: هوس لبخندي است.[/COLOR]
 

شبگرد

کاربر ويژه
اسيرم به افسون كلمات
و اگر نيايي روزي هزار مرتبه خواهم مرد
ميترسم ببيني لكنت زبانم را
و رها كني خودت را از واژههايم
ميترسم
خط زده باشي اسمم را...
 

شبگرد

کاربر ويژه
باز لب های عطش کرده ی من
عشق سوزان ترا می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه ی عشق ترا می گوید...
icon_gol.gif
 

شبگرد

کاربر ويژه
نمی دانم این روزها

تو دیر به دیر

یادم می کنی...

یا

من زود به زود

دلتنگت می شوم...
54.gif
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
این روزها که می‌گذرد، هر روز
احساس می‌کنم که کسی در باد
فریاد می‌زند
احساس می‌کنم که مرا
از عمق جاده‌های مه‌آلود
یک آشنای دور صدا می‌زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است...

 
بالا