• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

۞۞۞ ارباب صدای قدمت می آید ۞ همسفر با کاروان ۞۞۞

برسام

کاربر ويژه
ashura_by_dea_pride_d34ilga.jpg


عصر عاشورا


زبان حال حضرت زینب سلام الله

***

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم
زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم
گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم
گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم
قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم
آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم
خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم
تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم
 

برسام

کاربر ويژه
20safar1433_by_alhur_graphics_d4nkkav.jpg


شب عاشورا

***


دیـگرم شـورى به آب و گـل رسید
گـاه مـیـدان دارى ایـن دل رسـید
نـوبت پـا در رکـاب آوردن اسـت
اسب عشرت را سوارى کـردن است
تنگ شد ساقى دل از روى صـواب
زین مى عشرت مرا پـر کن شـراب
کز سر مستـى سبـک سـازم عـنان
سرگران بر لـشکـر مـطـلب زنان
روى در میـدان ایـن دفـتر کـنـم
شرح مـیدان رفـتن شـه ، سر کـنم
بـازگـویـم آن شـه دنـیـا و دیـن
سـرور و سرحـلقه اهـل یـقـیـن
چون که خـود را یکه و تنها بـدیـد
خـویشتن را دور از آن تـن هـا بدید
قـد براى رفـتن از جـا راست کرد
هر تدارک خاطرش مى خواست ، کرد
پـا نهـاد از روى هـمّت در رکاب
کـرد با اسب از سر شـفـقت خطاب
کـاى سبک پـر ذوالجناح تـیـز تک
گـرد نـعـلت سرمـه چـشم مـلک
اى سمـاوى جـلوه قـدسـى خرام
وى ز مـبـدأ تا معـادت نـیـم گـام
رو به کـوى دوست منهاج من است
دیده واکـن وقت مـعراج مـن است
بد به شـب معراج آن گـیتى فـروز
اى عـجب معراج من باشـد به روز
تـو بـراق آسـمـان پـیمـاى مـن
روز عـاشـورا شـب اسـراى من
پس به چالاکى به پشت زیـن نشست
این بگـفت و برد سوى تـیـغ دست
اى مشعشع ذوالفـقـار دل شـکـاف
مدتـى شد تا که مانـدى در غـلاف
آنـقدر در جاى خود کردى درنـگ
تـا گرفت آییـنـه اسـلام ، زنـگ
من تو را صـیقل دهـم از آگـهـى
تا تـو آن آیـینه را صیـقـل دهـى
* * *
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفـت تا گـیرد بـرادر را عنان
سیل اشکش بـست بر وى راه را
دود آهش کرد حـیران شـاه را
در قفاى شاه رفتى هـر زمـان
بانگ مهلا مهـلااش بر آسمـان
کاى سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لختى سبک تر زن رکاب
تا ببـوسم آن رخ دلـجـوى تو
تا بـبویم آن شـکـنج مـوى تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه چشمى بدان سو کرد بـاز
دید مشکین مویى از جنس زنـان
بر فلک دستى و دستى بر عـنان
زن مگـو مرد آفرین روزگـار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبـین
زن مگو دست خدا در آسـتـین
* * *
پس ز جان بر خواهر استـقبال کـرد
تا رخـش بـوسد الـف را دال کـرد
همچـو جان خود در آغـوشش کشید
این سخـن آهسته در گـوشش کـشید
کاى عـنـان گیر من آیا زیـنـبـى؟
یـا کـه آه دردمـنـدان در شـبـى
پیش پـاى شـوق زنجیـرى مـکـن
راه عـشق است عنان گـیرى مـکن
با تـو هستـم جـان خواهر هـمسفر
تو به پا ایـن راه پویى مـن به سـر
خانه سوزان را تو صاحب خانه باش
با زنان در هـمرهـى مردانه بـاش
جان خـواهـر در غمم زارى مکـن
با صـدا بـهـرم عـزادارى مکـن
هست بر من نـاگـوار و ناپـســند
از تـو زینب گـر صـدا گردد بلـند
هر چه باشـد تو على را دخـتـرى
ماده شیرا کى کـم از شـیـر نـرى
با زبـان زیـنـبى شه آنچه گـفـت
با حسینی گـوش زینب مـى شـنفت
گوش عشق آرى زبان خواهد زعشق
فهم عشق آرى بیان خواهد ز عـشق
با زبـان دیـگـر این آواز نـیـست
گوش دیگـر محـرم این راز نـیست
* * *
اى سخنگو لحظه اى خاموش بـاش
اى زبان از پاى تا سر گـوش باش
تا بـبـینم از سر صدق و صـواب
شاه را زینب چه مى گوید جـواب
* * *
عشق را از یک مـشیمه زاده ایـم
لب به یـک پـستان غم بـنهاده ایم
تـربیت بـودت بر یک دوشـمـان
پرورش در جیب یک آغـوشمـان
تا کنیم ایـن راه را مسـتانه طـى
هر دو از یک جام خوردستـیم مى
تو شهادت جستى اى سبط رسـول
من اسیرى را به جان کردم قـبول
خودنمایى کن که طـاقت طـاق شد
جان تـجلّى تـو را مشـتاق شـد
حـالتى زیـن به براى سیر نیست
خودنمایى کن در این جا غیر نیست
* * *
قـابـل اسـرار دید آن سـیـنـه را
مسـتـعـد جـلـوه دیـد آیـیـنه را
معنى اندر لوح صورت نـقش بسـت
آنچه از جان خواست اندر دل نشست
آفـتـابى کـرد در زیـنـب ظهـور
ذره اى زآن آتـــش وادى طــور
شد عیان در طور جـانـش رایــتى
خـرّ مـوسى صعـقـا زان آیـتـى
عین زینب دیـد ز ینب را بـه عیـن
بلکه با عیـن حـسین ، عـین حـسین
غـیب بین گردیـد بـا چشم شـهـود
خواند بر لـوح وفـا نقـش عـهـود
دیـد تابى در خـود و بى تاب شـد
دیده خـورشید بــیـن پـر آب شد
صورت حالـش پـریـشانى گرفـت
دست بـى تابى به پیـشـانى گرفـت
خواست تا بـر خرمـن جنس زنـان
آتـش انـدازد انـا الاعــلا زنـان
دید شه لب را به دنـدان مـى گـزد
کز تو این جـا پـرده دارى مى سزد
رخ ز بـى تـابى نـمى تـابى چرا
در حضور دوسـت بى تابـى چـرا؟
کرد خـوددارى ولـى تـابـش نبود
ظرفـیت در خـورد آن آبـش نـبود
از تـجـلّـى هاى آن سـرو سهـى
خواست زیـنب تا کـند قـالب تـهى
سایـه سـان بر پاى آن پـاک اوفتاد
صحیه زن غش کرد و بر خاک اوفتاد
* * *
از رکـاب اى شهـسوار حـق پرست
پاى خالى کن که زیـنب رفـت ز دست
شـد پـیـاده بر زمـین زانـو نـهـاد
بـر سـر زانـو سـر بـانـو نـهـاد
گفت وگـو کـردنـد با هـم مـتـصل
ایـن بــآن و آن بــایــن از راه دل
دیگر این جا گفت وگو را راه نیست !!
پـرده افـکنـدند و کـس آگاه نـیست
 

برسام

کاربر ويژه
karbala_imam_hussain_by_saeed_art_d4i5bq0.jpg


وداع امام حسین با حضرت زینب


***

باطن ترین من،نه،خداحافظی مکن

هرچندظاهرا،نه،خداحافظی مکن

من نیمه ي توام جلویت ایستاده ام

با نیم خویشتن،نه،خداحافظی مکن

یک اهل بیت را ته گودال می بري

اي خمس"پنج تن"نه،خداحافظی مکن

اصلا بدون من سفري رفته اي؟!بگو

حالابدون من!نه،خداحافظی مکن

پس حرف می زنی که خداحافظی کنی

اینگونه نه نزن،نه، خداحافظی مکن

شایدکسی نبرد،خداراچه دیده اي!

باکهنه پیرهن،نه، خداحافظی مکن

این سمت:عزیز،محترم،باکفن،ولی

آن سمت:بی کفن،نه، خداحافظی مکن

بعدازتوچندمرد،به دنبال چند زن

بعدازتوچند زن،نه، خداحافظی مکن
 

برسام

کاربر ويژه
658043d55cd8e081285f024c918d5e78_d4i7dry_1_.jpg


گودال قتلگاه


***

پیش پای خودش به خاک افتاد

همه را با نگاه پس میزد

تکیه بر نیزه غریبی داشت

خسته بود و نفس نفس میزد

*
جگرش پاره پاره بود اما

یک تنه رفت تا دل لشکر

سینه ی خویش را سپر کرد و

سپرش را شکست تیر سه سپر

*

تا زمین خورد دوره اش کردند

هر که با هرچه داشت زخمی زد

جنگ مغلوبه شد، همه رفتند

دیگر از خاک بر نمی خیزد

*

خوب نزدیک می شدند به او

ضربه ها دقیق تر بشود

نیزه در زخم تیغ می کردند

تا شکافش عمیق تر بشود

*

ای علف های هرز با این گل

چقدر دشمنی مگر دارند

وای بر من چه می کنند این ها

عده ای دستشان تبر دارند

*

یک نفر رفت تا که سر ببرد

دیگری رفت تا که سر ببرد

دیگری رفت تا که برای امیر

سرزده از سری خبر ببرد

*

سنگ دل روی سینه جا خوش کرد

خیره سر بود و خیره شد در چشم

ناگهان چنگ زد محاسن را

و غضب کرد در نهایت خشم

*

تیغ را بر گلو کشید و کشید

آنقدر تا که کند شد حربه

چه بگویم چگونه آخر سر

شد جدا با دوازده ضربه

*

وضع حلقوم او که ریخت به هم

داشت نظم جهان به هم می ریخت

هم ز عرش و فرش می پاشید

هم زمین و زمان به هم می ریخت

*

خواهرش روی تل زمین خورد و

دم گودال از زمین برخواست

گفت دست از محاسنش بکشید

سر این سر برای چه دعواست

*

گرچه با ضربه های پی در پی

بارها روی خاک غلطیده است

تا به امروز لحظه ای این مرد

پشت بر آسمان نخوابیده است

*

کینه گل کرد تا به آنجا که

طاقت صبر را در آوردند

از تن پاره ی تن زهرا

پیرهن پاره را در آوردند

*

سر فرصت همه پیاده شدند

صید افتاده بود در دل دام

غارت پیکرش که پایان یافت

آمدند عده ای سوار نظام

*
همه بودند سر خوش و سرمست

ساربان بود از همه خوشتر

منتظر بود تا که شب بشود

فکر انگشت بود و انگشتر
 

برسام

کاربر ويژه
aleel_karbala_by_mohd_fantasia_d6u3xal.png



دلم شام غريبان دارد امشب

دلم داغ يتيمان دارد امشب

بود لخته دل اينجا روزى ما

كند آتش فقط دلسوزى ما

پذيرايى ‏در اينجاجزعطش نيست

براى كودكان كس نازكش نيست

زچشم ماه مى ‏ريزد ستاره

نه گهواره به جان شيرخواره

اگر كشتند شمع محفل ما

دل هر خيمه سوزد بر دل ما

فلك بس كن دگر آزار زينب

گرفتى گرمى بازار زينب

الا ماه بنى هاشم كجايى

كنار محمل زينب بيايى
 

نفس91

کاربر ويژه
gosh_vare1.jpg

امان از دل زينب(س)

وایِ من خیمه ها به غارت رفت
گیسویی رویِ نی پریشان ماند
وسط چند خیمه سوزان
خواهری دل شکسته حیران ماند
***
وایِ من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مَردِ بیمار خیمه يِ توحید
نیمی از بسترش در آتش سوخت
***
شعله و دود تا فلك ميرفت
كربلا هم سقيفه اي دارد
به لبِ كُندِ تيغ خُرده نگير
هركه اينجا وظيفه اي دارد
***
عاقبت هرچه بود با سختی
سر ِ خورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از دِرهَم و طلا کردند
***
مرد خورجین به دست با سرعت
سوی دارالعماره میتازد
مرد خوش قول کوفه با جیبی
مملو از گوشواره میتازد
***
بادِ تند خزان چه سوزی داشت
چند برگی ز لاله ای گم شد
در هیاهوی غارت خیمه
گوشوار سه ساله ای گم شد
***
وای از هق هق ِ النگوها
آسمان هم به هق هق افتاده
داس ِ بی رحم کینه بر جانِ
غنچه های شقایق افتاده
***
حرف خلخال را دگر نزنيد
دردِ سر ساز ميشود به خدا
دختران تازه يادشان رفته
زخم ها باز ميشود به خدا
***
سر عباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
به سوی چند محترم رفته
 

نفس91

کاربر ويژه
moharm_1434_by_special_hussein_d5m33uj.jpg


يكي بال و پرش آتش گرفته

و چشمان ترش آتش گرفته
ز سوز تشنگي در بين خيمه
تمام پيكرش آتش گرفته
بگوئيد از نجف حيدر بيايد
كه موي دخترش آتش گرفته
ميان خيمه ها اي دادِ بي داد
بميرم معجرش آتش گرفته
يكي در خيمه ها دنبال آب است
گلوي اصغرش آتش گرفته
تمام هستي اش رفته به غارت
كه ياس پرپرش آتش گرفته
از آن تيري كه رأسش را جدا كرد
صداي مادرش آتش گرفته
و در گودال زير دشنه مي ديد
نگاه خواهرش آتش گرفته
همه ديدند، از خيمه چگونه
نفَس در حنجرش آتش گرفته
كنار جسم عريان برادر
يكي بال و پرش آتش گرفته


 

نفس91

کاربر ويژه
دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد


یعنی حسین های تنت را گرفت و برد

دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد

مردی به شیوه ای وقیحانه آمدو...

ته مانده های بدنت را گرفت و برد

نوبت به ساربان رسید و دم غروب

انگشتریِ یمنت را گرفت و برد

دندان...زبان...لبت...و خلاصه سنان پست
شیرازه های دهنت را گرفت و برد...!

ashura_by_bnamdari_on_deviantart_141449745648cpl_520x520.jpg
 

نفس91

کاربر ويژه
1414327089723232.jpg


امان از دل زينب(س)

پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات
دنیای دیگری شده دنیای نیزه ات



جانی بده دوباره... به من نه، به دخترت
تا جان نیامده به لبش پای نیزه ات



ترسانده است فاطمه يِ کوچک تو را
خون های جاری از قد و بالای نیزه ات



یک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشک
باقیش گشته قسمت لب های نیزه ات



با دست خطِ نیزه و خونِ گلوی تو
افتاده است هر قدم امضای نیزه ات



لج کرده است تیزی سر نیزه با سرت
چیزی نمانده از تو و دعوای نیزه ات



چرخیده است دیده ناپاکشان به ما
این قوم پست بعد تماشای نیزه ات
 

نفس91

کاربر ويژه
اهل عزا بر سرزنيد شام غريبان امشب است
بر فاطمه خبر دهيد گيسو پريشان زينب است
گلها همه، پرپر شده، صد پاره تن، اكبر شده
مظلوم حسين(2) مظلوم حسين جانم حسين
آتش گرفته خيمه ‏ها بشنو صداى ناله ‏ها
از هر طرف آيد نوا عمه بيا عمه بيا
گلها همه، پرپر شده، صد پاره تن، اكبر شده
مظلوم حسين(2) مظلوم حسين جانم حسين


46034134706036205540.gif
 

نفس91

کاربر ويژه
gosh_vare1.jpg

امان از دل زينب(س)

وایِ من خیمه ها به غارت رفت
گیسویی رویِ نی پریشان ماند
وسط چند خیمه سوزان
خواهری دل شکسته حیران ماند
***
وایِ من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مَردِ بیمار خیمه يِ توحید
نیمی از بسترش در آتش سوخت
***
شعله و دود تا فلك ميرفت
كربلا هم سقيفه اي دارد
به لبِ كُندِ تيغ خُرده نگير
هركه اينجا وظيفه اي دارد
***
عاقبت هرچه بود با سختی
سر ِ خورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از دِرهَم و طلا کردند
***
مرد خورجین به دست با سرعت
سوی دارالعماره میتازد
مرد خوش قول کوفه با جیبی
مملو از گوشواره میتازد
***
بادِ تند خزان چه سوزی داشت
چند برگی ز لاله ای گم شد
در هیاهوی غارت خیمه
گوشوار سه ساله ای گم شد
***
وای از هق هق ِ النگوها
آسمان هم به هق هق افتاده
داس ِ بی رحم کینه بر جانِ
غنچه های شقایق افتاده
***
حرف خلخال را دگر نزنيد
دردِ سر ساز ميشود به خدا
دختران تازه يادشان رفته
زخم ها باز ميشود به خدا
***
سر عباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
به سوی چند محترم رفته
 

نفس91

کاربر ويژه
وقایع پس از عاشورا – سال 61 هجری ( تا اربعین شهیدان کربلا )


11 محرم :


  • صبح ، عمر سعد بر کشته های لشگر خود نماز خوانده و دستور داد به خاک سپردند .
    [*]بعد از ظهر ، بدستور عمرسعد ، باقیمانده کاروان حسین (ع) را از قتلگاه و از کنار بدن امام (ع) و دیگر شهیدان عبور داده و با این شکنجه روحی ، بسوی کوفه روانه کردند .
    [*]توسط مردان قبیله اسد ، دفن بدن بی سر شهیدان شروع شد .
    [*]سر امام (ع) را پیش ابن زیاد بردند .
    [*]کاروان اسرا را در بیرون کوفه اسکان موقت دادند .





 

نفس91

کاربر ويژه


وارسی کرد آن حوالی را
پشت هر تپه سنگ بوته ی خار
خیمه در خیمه گوشه در گوشه
بچه ها را شمرد چندین بار

چشم هایش به دور و بر چرخید
کاروان را نمود آماده
ایستاد و کمی تامل کرد
هیچ کس از قلم نیفتاده

کاروان را شکسته بندی کرد
روی هر زخم مرهمی پیچید
گاه گاهی میان این همه سوز
سر بر نیزه رفته را می دید

شانه ها دائماً تکان می خورد
گریه ی بچه ها چه سوزی داشت
داغ ها را کمی تسلی داد
خودش اما چه حال و روزی داشت

با تمام وجود می زد شور
رو به رویش سیاهی شب بود
دور تا دور کاروان می گشت
نگران غرور زینب بود

تند می رفت و تند بر می گشت
در نظر داشت طول قافله را
بچه ها را یکی یکی می گفت
کم کنید کم کنید فاصله را

غیرت حیدریش رو شده بود
چادر مادرانه بر سر داشت
هم حواسش به چشم خواهر بود
هم هوای سر برادر داشت

مثل مادر چه غربتی دارد
مثل بابا چقدر مظلوم است
چه کسی گفت آب می خواهم؟
مشک بر دوش ام کلثوم است


 

نفس91

کاربر ويژه
S6ugs.jpg



شمع ها می سوزد و زخمی ترین پروانه ام
عطر نان تازه دارد غنچه ی پیمانه ام
شانه های کوچکم از بس که می لرزد دگر
عمه زینب سر نمیذارد به روی شانه ام
حال که برگشته ای بابا به دختر ها بگو
من عروسک داشتم روزی میان خانه ام
"با"با" بابا زبان من نمی چرخد ببین
بهر هر کاری؛دگر محتاج تازیانه ام
دختر زهرایم و دیدی که آخر شام را
نیمه شب آتش زدم با نعره ی مردانه ام
راستی اصلا تو معنای کنیزی را بگو
حرمله با خنده می گفت ای کنیز خانه ام
من کبوتر بچه ای بودم پر و بالم شکست
جان زهرا زود برگردان مرا به لانه ام
آه یادم رفته اصلا ساکن نیزه شدی
آه یادم رفته دیگر ساکن ویرانه ام
گیسوانم سوختند و توی همه بسته شده اند
من که می دانم همه از دست من خسته شده اند
 

برسام

کاربر ويژه
[h=2]رخدادهای روز دوازدهم محرم پیرامون واقعه کربلا به شرح زیر است:
84198_825.jpg


۱. دفن شهدای کربلا

روز دفن بدن‌های مطهر سیدالشهداء(ع) و اهل بیت (ع) و اصحاب آن حضرت، توسط امام سجاد (ع) به یاری جمعی از قبیله بنی اسد است، البته برخی از منابع تاریخ دفن شهدای کربلا را در سیزدهم محرم نیز ذکر کرده‌اند.

البته باید به این نکته توجه داشت از آنجایی که پیکر یک معصوم (ع) پس از ارتحال باید توسط یک معصوم دیگر دفن شود و همچنین سر از پیکر بسیاری از شهدای کربلا نیز جدا شده بود و کسی نبود تا آنها را شناسایی کند، امام زین العابدین (ع) طی الارض کرده و نسبت به دفن آن پیکرها مبادرت ورزیدند.

۲. ورود اهل بیت(ع) به کوفه

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت (ع) با حالت اسارت به کوفه است. در این روز "ابن زیاد" فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ۱۰ هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه‌ها و بازارها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیرالمومنین (ع) حرکتی نکنند.

سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت (ع) حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.

مردم با دیدن حالت زار خانواده پیامبر(ص) و سرهای بر نیزه و بانوان در محمل‌های بدون پوشش، صدا به گریه بلند کردند. زینت کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زین‌العابدین (علیهم السلام) به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه کردند، که عده‌ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند، اما این دیگر هنگامی بود که خیلی دیر شده بود.

۳. روز شهادت حضرت سجاد(ع)

همچنین خارج از بحث واقعه عاشورا ولی به خاطر ارتباط آن حضرت با این واقعه باید گفت که شهادت امام زین‌العابدین(ع) بنابر قولی در این روز در سال ۹۵ هجری در سن ۵۷ سالگی واقع شده است./س. ب215
 

برسام

کاربر ويژه
599992_Jp49Pmc0.jpg


از سکوتم صدا درست کنید


ذکر یا ربنا درست کنید

ببرید و بیاورید مرا

بلکه از من گدا درست کنید

در دلم گر بناست خانه کنید

اول این خانه درست کنید

میشود سنگ دستتان بدهم

میشود که طلا درست کنید

هرچه میل شماست تسلیمیم

یا خرابم ویا درست کنید

فقر ما را کسی درست نکرد

ای کریمان شما درست کنید

شد اگر شکر ، اگر نشد یک وقت

می نشینم تا درست کنید

بعد از آن که مدینه ام بردید

سفر کربلا درست کنید

از لب ما دعا نمی افتد

کربلا ،کربلا نمی افتد

این قبیله همه شبیه هم اند

این کرم زاده ها چه با کرم اند

چه نیازی است تا بزرگ شوند

در همان کودکی مسیح دم اند

زنده ام میکنند مثل مسیح

بر تن مرده ام اگر بدمند

همه آماده ی بلا هستند

جاده های عروج پیچ و خم اند

عاشقان بیشتر پی نامند

عاشقانی که عاشقند کم اند

عاشقان د%�ان کردی

چه کشیدند بچه های حسین

آه تیر سه شعبه و حلق

طفل معصوم بی خطای حسین

الامانserif">عجمی کرده اند جانان را

آبرو داده اند ایران را

ای مناجات تا خدا رفته

عرش را تا به انتها رفته

کیسه کیسه به شانه نان برده

خانه خانه سوی گدا رفته

بی تو معراج هم کسی برود

بی وضو محضر خدا رفته

بسکه در حال سجده افتاده

رنگ پیشانی شما رفته

برکت می رسد غلامت اگر....

سر سجاده ی دعا رفته

محمل ما به گِل فرو رفته

محمل ما شکسته وا رفته

چاره ای کن برای ما ور نه

رمضان ، آبروی ما رفته

آبرو دار پنجم شعبان

دارد از راه میرسد رمضان

ای مناجاتی سرای حسین

ذکر آمین ربنای حسین

ای تمام صحیفه ات شرح

آخرین ناله و دعای حسین

مقتل تو صحیفه ات باشد

داده ای شرح کربلای حسین

کاش مثل تو روضه خوان بشویم

تا اقامه کنیم عزای حسین

به زبان دعا بیان کردی

چه کشیدند بچه های حسین

آه تیر سه شعبه و حلق

طفل معصوم بی خطای حسین

الامان از حکایت زینب

وای از روز ماجرای حسن

چقدر کریه میکنی یعقوب

مژه ات ریخته برای حسین

بعد از آن که بدن مرتب شد

سر بنه روی بوریای حسین

روی قبرش نوشتی یا مظلوم

لک روحی فدا ابا المهموم
 

نفس91

کاربر ويژه


  • آراستن مجلسی در دربار ابن زیاد و به حضور طلبیدن کاروان اسرا توسط او

    [*]رفتار توهین آمیز و سخنان سبک ابن زیاد به حضرت زینب (س) ، مبنی بر " خوار کردن خاندان حسین توسط خداوند ، بدلیل خروج بر خلیفه وقت "






  • پاسخ حضرت زینب (س) ، مبنی بر " حرمت و عزتیکه خداوند بخاطر پیامبرش ، بهخاندان حسین (ع)داد و ذلت و خفتی که خاندان حکومت بخاطر جنایتی که انجام داد به آن دچار گشته است ."








  • توهین ابن زیاد به امام سجاد(ع) و دستور قتل ایشان ، بدلیل ناتوانی از مباحثه با او
    [*]دستور ابن زیاد ، مبنی بر گرداندن سر مقدس امام (ع ) در کوچه ها برای ایجاد وحشت در مردم
    [*]دستور انتقال سریع اسرا به شام ، توسط ابن زیاد، برای ملاقات با یزید ، جهت جلوگیری از افشاگریهای بیشتر کاروان




%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B6_%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B0%DB%B0%DB%B4.jpg


 

نفس91

کاربر ويژه


سلام بر قلب زینب صبور :

بگذار از آن شهر ریا دیگر نگویم
از قصّه ی شام بلا دیگر نگویم
من را نگاه بی حیای کوفیان کشت
زخم زبان شام را دیگر نگویم
آقا همین بس که تو را از من گرفتند
از کوفه و سنگ جفا دیگر نگویم
می دانی ای آرام جانم ای حسینم
پس از سر و تشت طلا دیگر نگویم
طاقت نداری تا بگویم ای برادر
آتش به جان خیمه ها . . . دیگر نگویم
داغ سه ساله پشت زینب را شکسته
این داغ سنگین بود و ما . . . دیگر نگویم
من بودم و یک دشت باغ لاله امّا
با داغ خود کشتی مرا دیگر نگویم
یک کربلا بس بود تا زینب بمیرد
از کربلا تا کربلا دیگر نگویم

 

نفس91

کاربر ويژه
نگاه نیزه سواران به سمت پایین استبه سمت جمع اسیران آل یاسین است


سر بریدهٔ هجده برادر زینب چقدر درهم و آشفته است غمگین است


چطور می‌شود این قصه را روایت کرد؟ به غیرت همه بر خورده است سنگین است


که جای عمهٔ سادات در لباس اسیرمیان عده‌ای از کافران بی‌دین است


حکایت سفر بعد کربلای شماهمیشه شامل سنگین‌ترین مضامین است


ازآن همه فقظ این در ردیف من جا شدتمام عشق خدا بین طشت زرین است...
%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B6_%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B4%DB%B5%DB%B9.jpg
 

برسام

کاربر ويژه
وقایع روز چهاردهم محرم الحرام


20101205154340125_moharram_04.jpg


وقایع روز چهاردهم محرم الحرام


نامه نوشتن ابن زیاد به یزید
ابن زیاد در سال 61 هجرى قمرى به یزید نامه نوشت و جریان کربلاء را گزارش داد و از وى پرسید که با سرهاى بریده و اسراء چه کند؟



 
بالا