• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

:... تک بيتی ها، دو بیتی ها و رباعیّـات ناب ناب ...:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بيدل :

دامن افشاندن ز اسباب جهان بي مدار

آن قدرها نيست، اما اندكي بي جرأتيم




بيدل :

دانا نبود از هنر خويش برومند
از ميوه خود بهره محال است شجر را


بيدل :

در اين هوسكده هر كس بضاعتي دارد
دعاست مايه جمعي كه دست‌شان خالي است




حافظ :

در بزم عيش، يك دو قدح دركش و برو
يعني طمع مدار، وصال مدام را
 

rahnama

پدر ایران انجمن
انتخاب خوب مریم :گل:
محمد صوفي مازندراني :

داني از چيستم چنين مفلس؟
خودفروشي، ز من نمي‌آيد .
(به هر سو نمی وزد)

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بيدل :

در بياباني كه ما راه طلب گم كرده‌ايم

كرم شبتابي اگر در جلوه آيد كوكب است



بيدل :

در بياباني كه ما فكر اقامت كرده‌ايم
مي‌رود بر باد مانند صدا كهسارها




حافظ :

در پس آينه طوطي صفتم داشته‌اند
آنچه استاد ازل گفت بگو، مي‌گويم




صائب تبريزي :

در چشم پاك بين نبود رسم امتياز
در آفتاب، سايه‎ي شاه و گدا يكي‌ست

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ملا محمد امين :

در حقيقت عينكي بهتر ز پشت چشم نيست

ديده چون بستي، دو عالم را تماشا مي‌كني




بيدل :

در خرقه نياز گدايان در گهت
نازد به شوخي پر طاووس، پينه‌ها



هماي شيرازي :

در خور مستي ما، رطل و خم و ساغر نيست

ما از آن باده كشانيم، كه دريا زده‌ايم


بيدل :

در داغ دل نهاد بود از رفتگان نشانها
اين آتش آگهي داد ما را ز كاروانها
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
حافظ :

در ره عشق نشد كس به يقين محرم راز

هركسي بر حسب فهم، گماني دارد




صائب تبريزي :

در ره عشق، به سر تيشه زدن آسان نيست
كرد فرهاد، درين مرحله شيرين كاري




بابر شاه :


در روزگار فتنه بسي ديده‌ام، ولي

چشم تو فتنه‌اي‌ست، كه در روزگار نيست




حكيم نظامي :

در سر كاري كه درآئي نخست
رخنه‌ي بيرون شدنش كن درست
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
فطرت قمي :

در شبستان ازل شمع يكي بيش نبود

بزم را از پر پروانه چراغان كردند




سرخوش :

در عدم هم ز عشق، شوري هست
گل گريبان دريده مي‌آيد




تيمور گرگين :

در غنچه‌اي هنوز و، دل از خلق مي‌بري

ايواي اگر! ز غنچه درآيي و گل شوي




غروري شيرازي :

در فراق دوستان، آخر ز ما چيزي نماند
هر كه رفت از هستي ما، پاره‌اي با خويش برد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
شيخ علينقي كمره‌اي :

در قطع نخل سركش باغ حياتِ ما

چون اره‌ي دو سر، نفس اندر كشاكش‌ست



دهقان ساماني :

در قيامت كه سر از خاك بدر خواهم كرد
باز هم در طلبت، خاك بسر خواهم كرد



واعظ قزويني :

در گفتن عيب دگران، بسته زبان باش
از خوبي خود، عيب نماي دگران باش




بيدل :

در محبت داغدار كوشش بي حاصلم
برق آه من نمي‌سوزد مگر تأثير را
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بيدل :

در محيط عمر، جان را رهزني جز جسم نيست

غرقه را پيراهن خود بس بود دشمن در آب



صائب تبريزي :

در هر شكن زلف گره‌گير تو دامي‌ست
اين سلسله، يك حلقه‌‌ي بيكار ندارد




عصري تبريزي :


درد عاشق را، دوائي بهتر از معشوق نيست

شربت بيماري فرهاد را، شيرين كنيد




نظيري نيشابوري :

درس معلم ار بُود، زمزمه‌ي محبتي
جمعه به مكتب آورد، طفل گريز پاي را
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بيدل :

دريا تلاطم آينه، صحرا غبار خيز

از عافيت چه خشك و چه‌تر، دست شسته‌اند




سليم همداني :

درين زمين، چو تو خورشيد طلعتي بوده‌ست
وگرنه ماه، بدور زمين نمي‌گرديد




صائب تبريزي :

دست طمع چو پيش كسان ميكني دراز

پل بسته‌اي كه بگذري از آبروي خويش




مرتضي طائي :

دست و دلبازي بود عادت سخاوت پيشه را
سينه را چاك از پي بذل گهر دارد صدف
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
صائب تبريزي :

دستگيري نتوان داشت توقع ز غريق

اهل دنيا همه درمانده‌تر از يكدگرند




صائب تبريزي :

دشمن دوست نما را، نتوان كرد علاج
شاخه را مرغ چه داند كه قفس خواهد شد؟



عرفي شيرازي :

دعاي بي‌اثري دارم و، هزاران جرم
مگر مرا به تهي دستي دعا بخشند




بهمن صالحي :

دل ار، ز عشق تهي شد، ز سينه بيرون آر
كسي پرنده‌ي جان داده در قفس نگذاشت
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
كليم كاشاني :

دل از خم زلف تو برون رفت و نگفتي

كاين حلقه ماتم زدگان، نوحه‌گري داشت




بيدل :

دل به قيد جسم از علم يقين بيگانه ماند
گنج ما را خاك خورد از بس كه در ويرانه ماند




بيدل نيشابوري :

دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و كار تنگ

از چهار سو گرفته مرا، روزگار تنگ




غافل مازندراني :

دل چو خالي شود از عشق، به دورش انداز
شيشه بي‌باده چو گرديد، شكستن دارد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
صائب تبريزي :

دل خوش مشرب ما داشت جوان عالمرا

شد جهان پير، همان روز كه ما پير شديم




بيدل :

دل خون گشته كه آيينه درد است امروز
حيرتي بود كه در روز الستم دادند



بيدل :

دل هزار آيينه روشن كرد اما پي نبرد

فطرت بي نور ما بر معني پيداي خويش




بيدل :

دل: وفا، بلبل: نوا، واعظ: فسون، عاشق: جنون
هر كسي در خورد همت پيشه پيدا مي‌كند
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
سعدي :

دلايل قوي بايد و معنوي

نه رگهاي گردن، به حجت قوي



بيدل :

دلدار رفت و ديده به حيرت دچار ماند
با ما نشان برگ گلي زان بهار ماند




فرخي يزدي :

دلم از اين خرابيها، بود خوش، زانكه ميدانم
خرابي چونكه از حد بگذرد، آباد مي‌گردد





غضنفر قمي :

دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هر دو
دو خانه وقف تو كردم، خراب شد هر دو
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

قصاب كاشاني :

دندان كه در دهان نبود، خنده بدنماست

دكان بي‌متاع، چرا واكند كسي؟




بيدل :

دني به مسند عزت همان دني است نه عالي
كه نقش پا به سر بام نيز خوار نشيند




قصاب كاشاني :

دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم

سودا چنين خوش‌ست، كه يكجا كند كسي





بيدل :

دنيا، الم غفلت و عقبي، غم اعمال
آسودگي از ما، دو جهان فاصله دارد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بيدل :

دهر، توفان دارد از طبع جنون پيماي من

قلقلي دزديده است اين بحر از ميناي من




بيدل :

دو روزي با غم و رنج حوادث صبر كن بيدل
جهان آخر چو اشك از ديده‌ات يكبار مي‌افتد




نطيري نيشابوري :

دو عالم را بيكبار از دل تنگ

برون كرديم، تا جاي تو باشد


--------------------------------------------------------------------------------

بيدل :

دو همجنسي كه با هم متفق بيني به عالم كو؟
ز مژگان هم مگر در خواب بيني ربط جسماني
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

بيدل :

دور است خواب قافله از معني رحيل

ورنه نمي‌شد اين همه بانگ درا بلند




بيدل :

دوري مقصد به قدر دستگاه جستجوست
پا گر از رفتار مانَد جاده منزل مي‌شود


بيدل :

دوريم زان آستان ديوانه كرد اما چه سود؟
آن قدر خاكي كه افشانم به سر، صحرا نداشت



بيدل :

دوستان! از منش دعا مبريد
زنده‌ام، نامم از حيا مبريد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

بيدل :

ديده در خواب عدم هم مژه بر هم نزند

گر بداند كه تماشا چقدر مغتنم است





نوذر پرنگ :

ديده را قاعده‌ي فهم طبيعت آموز
خواهي ار فهم كني، معني پيغام سروش؟




شفائي اصفهاني :

ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند



پروين اعتصامي :

ذره ذره، آنچه داد از من گرفت
دير دانستم كه گيتي رهزن‌ست
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

بيدل :

راحت جاويد در ضبط عنان آرزوست

بال و پر گر جمع گردد آشياني مي‌شود




بيدل :

راز ما صافي دلان پوشيده نتوان يافتن
هر چه دارد خانه آيينه بيرون در است




ميرزا متين اصفهاني :

راضي به داده باش، كه با سعي خضر هم

آب بقا، نصيب سكندر نمي‌شود



بيدل :

رسوايي عاشق به ره يار، بهشتي است
اي كاش در اين كوچه به چنگ عسس افتم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
وحشي بافقي :

رم دادن صيد خود، از آغاز غلط بود

حالا كه رماندي و رميديم، رميديم




بيدل :

رنج دنيا، فكر عقبي، داغ حرمان، درد دل
يك نفس هستي به دوشم عالمي را بار كرد




مولانا جلال الدين :

رو توكل كن، مجنبان، پا و دست
رزق تو بر تو، ز تو عاشق‌تر است





حافظ :

رواق منظر چشم من، آشيانه‌ي توست
كرم نما و فرود آي، خانه خانه‌ي توست
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
صائب تبريزي :

روز سيه مرگ، شود شمع مزارت

هر خار، كه از پاي فقيري بدرآري




بيدل :

روزگار سوختنها خوش كه در دشت جنون
هر كجا برقي است نذر مشت خارم كرده‌اند




مولانا جلال الدين :

روزها گر رفت، گو: رو باك نيست

تو بمان، اي آنكه جز تو پاك نيست




ناشناس :

روزي كس كي خورد هرگز كسي؟ زان چوب را
آب نتواند فرو بردن، كه رزق آتش است
 
بالا