• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

منبعی غنی ( ! ) برای مشاعره با »» بـــ ... ««

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لا اله الا هو




سید احمد حسینی "هاتف"
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بهار عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال

چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هَزار آرد




حافظ
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
که من دل‌شده این ره نه به خود می‌پویم

در پس آینه طوطی‌ صفتم داشته‌اند
آنچه استاد ازل گفت بگو، می‌گویم



حافظ
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
بيمارم، مادرجان
مي دانم، مي بيني
مي بينم، مي داني
مي ترسي، مي لرزي
از كارم، رفتارم، مادرجان
مي دانم ، مي بيني
گه گريم، گه خندم
گه گيجم، گه مستم
و هر شب تا روزش
بيدارم، بيدارم، مادرجان

مي دانم، مي داني
كز دنيا، وز هستي
هشياري ، يا مستي
از مادر، از خواهر
از دختر، از همسر
از اين يك، و آن ديگر
بيزارم ، بيزارم ، مادرجان

من دردم بي ساحل
تو رنجت بي حاصل
ساحر شو، جادو كن
درمان كن ، دارو كن
بيمارم، بيمارم، بيمارم، مادرجان



اخوان ثالث
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
376925_419758028075453_2118901908_n.jpg
بی خودی* می گفت در پیش خدای
کای خدا! آخِر دَری بر من گشای!

«رابعه» آنجا مگر بنشسته بود؛
گفت: ای غافل! کِی این در بسته بود؟




(*بی خود=بی خویش و مست)

عطار نیشابوری - منطق الطیر

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بیدلی در همه احوال خدا با او بود ...او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

 

baroon

متخصص بخش ادبیات




بیچاره آهویی، که صیدِ پنجه ی شیری ست

بیچاره تر شیری که صیدِ چشمِ آهویی

 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
به‌جهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر ای دوست، دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دم از اوست
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
بعد از تو
معلقم
در ميان آسمان و زمين
نه دستهايم به ستاره ها مي رسد
نه پاهايم به زمين
به من بگو از کدامين سرزميني
که اينچنين
آواره تو ام
بعد از تو
در شام غريبانت
دلم شکست
بي تو ديگر کسي دل شکسته را
حتي به نيم بها نمي خرد
....
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




با غصّـــــــه نشـــــو هـمــــــــدم
ســـــــنّت شـــکن خـــــود بـاش

آزادتــــــریـن فــــــــــــردی
وقتی که نگی ای کـــــــاش

 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
براستي که چقدر زود مي گذرد​
دنگ ... دنگ ... يک سال ديگر از عمرم گذشت "به مرگ نزديکتر شدم
دنگ ... دنگ ... ساعت گيج زمان در شب عمر مي زند پي در پي زنگ​
زهر اين فکر که اين دم گذر است مي شود نقش به ديوار رگ هستي من​
لحظه ام پر شده از غمي آلوده و کهنه ليک چون بايد اين دم گذرد پس اگر مي گريم گريه ام بي ثمر است و اگر مي خندم خنده ام بيهوده است
دنگ ... دنگ ... لحظه ها مي گذرد . آنچه بگذشت نمي آيد باز​
قصه اي هست که هرگز ديگر نتواند شد آغاز​
مثل اين است که يک پرسش بي پاسخ بر لب سرد زمان ماسيده است​
تند بر مي خيزم تا به ديوار همين لحظه که در آن همه چيز رنگ لذت دارد آويزم​
آنچه مي ماند از اين جهد به جاي : خنده لحظه پنهان شده از چشمانم​
و آنچه بر پيکر او مي ماند : نقش انگشتانم
دنگ ... فرصتي از کف رفت . قصه اي گشت تمام​
لحظه بايد پي لخظه گذرد تا که جان گيرد در فکر دوام​
اين دوامي که درون رگ من ريخته زهر​
وا رهانيده از انديشه من رشته حال وز رهي دور و دراز داده پيوندم با فکر زوال​
پرده اي مي گذرد پرده اي مي آيد مي رود نقش پي نقش دگر رنگ مي لغزد بر رنگ​
ساعت گيج زمان در شب عمر مي زند پي در پي زنگ : دنگ ... دنگ ... دنگ
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
بغض چندین ساله ی ما باز شد

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد



یا علی گفتیم و دریا خنده کرد

عشق ما را باز هم شرمنده کرد

...

دکتر محمود اکرامی فر
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست
سرو چمنم شکوه ای از خار و خسم نیست



رهی معیری


 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بلور اشک به چشمم شكست وقت وداع
كه اولين غم من آخرين نگاه تو بود


مهدی سهیلی
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار


بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست...

حافظ

 
بالا